2006/02/05

سلام
 
دلم خيلي گرفته. البته معمولاً از يه چند روز قبل تولدم تا چند روز بعدش اينجوري هستم. ولي امسال، فكر ميكنم كه بيشتر شده.
 
دلم از دست اين ريا كاري ها و نفاق و دورويي خيلي گرفته.
 
امسال حكومت نشون داد كه حتي عزاداري امام حسين هم نمي‌تونه جلوي اهداف و اغراض مقاومت كنه.
چند سال پيش كه عيد و محرم با هم افتاده بود، مي‌گفتند كه مردم ما در عين اينكه شادباشهاي سال جديد رو انجام مي‌دهند، عزاداري هم ميكنند ولي الان، كافيه كه يك سري به برنامه هاي راديو و تلويزيون بزنيد، الان داره عزاداري نشون ميده، تموم كه شد، تئاتر موزيكال نشون مي‌ده و به مسخره كردن هويدا و ... مي‌پردازه.
امروز فكر ميكنم كه روز پنجم محرم باشد. تا الان كه يك عدد نوحه هم از راديو نشنيدم. البته راديو هميشه روشن نيست. ولي مگر سالهاي قبل، هميشه روشن بود؟ تا به حال هيچ وقت امكان نداشته كه من يك بار سوار ماشين بشم و از نوحه‌ي راديو گريه ام نگيره. ولي امسال تا الان كه نشنيدم. خدا كنه تاسوعا و عاشورا بشنوم!!
 
امسال يك چيز عجيب ديگه اي هم كه هست، عكسهاي فت و فراوون امام حسين و حضرت ابوالفضل است. اصلاً انگار نه انگار كه كشيدن تصاوير، نگاه كردن به اينها، مكروه بود. انگار نه انگار كه يك زماني اسامي مقدس بودند، شخصيتها حرمت داشتند، ماه ها ارزش داشتند. اسم بزرگراه رو ميذارند، امام علي (ع) كه ملت بگن، تو امام علي ميخوره؟!! اسم دم دست تر از اولين امام شيعيان، اين فردي كه به نظر همه‌ي اسلام شناسان مسلمون و غير مسلمون، يكي از بزرگترين افراد بشر بود، پيدا نكردند؟ بابا من راهنمايي بودم، گفتم نبايد اسم اين خيابون، ميرداماد باشه، چون ملت ميگن، ميرم نه ميرداماد. اينها براي خودشون شخصيتي بودند. حالا اسم فلان ميدون رو بذاريد اما حسين، كه مردم بگن جنده هاي امام حسين، خوب خوش ركابند!! اونقدر پيچوندنمون پيچوندنمون كه اصلاً حاليم نيست كه كجا هستيم، چي بوديم، چي داريم مي‌شيم. وقتي خودشون اينها را رعايت نمي‌كنند، وقتي خودشون حرمتها رو نگه نمي‌دارند، وقتي كه خودشون كه داعيه اسلام داري و نگهداري از اسلام و انتشار اسلام ناب محمدي رو دارند، رفتارشون اينه،‌ ميخواين، مردم درست بشن؟ ميخواين دخترها، روسريشون رو درست كنند؟ من يادمه كه اولين باري كه موهاي يك زن، توي سينما از پشت روسريش بيرون بود،‌ مادرم گفت نگاه نكن. گفتم چرا؟ گفت اون اين كار رو كرده كه همه نگاش كنند، حالا اگه ما نگاش نكنيم، به هدفش نميرسه و ديگه آدم ميشه! ولي حالا اينقدر همه چي برامون عادي شده، كه قبح همه‌ي قضايا برامون از بين رفته. اگه پس فردا ديديم، يكي لخت و عور اومد توي خيابونها، بر و بر نگاش مي‌كنيم و احياناً يك استغفرالله هم مي‌گيم و ميريم. گفتم كه اينقدر پيجوندنمون كه ديگه يادمون نيست كه كي بوديم و چي بوديم.
 
نميدونم. دلم گرفته. شايد دارم به قول امروزيها آدم املي ميشم. شايد افكار مرتج و تند رويي دارم. ولي فعلاً كه همينم. در حال حاضر هم دلم خيلي گرفته.
 
*********
 
تولد ما به خوبي و خوشي برگزار شد. پيامدهاي‌ خيلي خوبي داشت. مهمترينش اين بود كه كدوقلقلي خان جانمان، بعد از دقيقاً 43 سال و هفتاد و چهار روز، برامون پيغام گذاشت. كامنت گذاشتن كدو، بيشتر از اون جهت قابل توجه است، نه اجازه ميده كسي براش كامنت بگذاره و نه براي كسي كامنت ميذاره. اين ميدونيد يعني چي؟ يعني اينكه يك نفر هست كه دوستت داره. يعني اينكه يك نفر هست كه با اينكه به خودش قول داده كه ديگه از اين كارها نكنه، ولي بعد از  43 سال و هفتاد و چهار روز،  مياد و ميگه حاجي به يادتم. كدو، مجازي ترين دوست من است. دوستي كه اگر روزي روزگاري اين ارتباط مجازي از بين بره، هيچگاه و هيچ حور نميتونيم همديگه را دوباره پيدا كنيم كما اينكه مدتها همينگونه بود.
 
گلابتون بانو هم براي من، اولين باري بود كه كامنت مي‌گذاشت. حالا نميدونم اصولاً اين اولين كامنتي بود كه گذاشته بود، يا اينكه ما تاحالا افتخارش رو نداشتيم. علي اي حال، اين كامنت هم به ميمنت سالروز خجسته تولد ما بود. تولدي كه هرچند كه دلگير ترين روز بود، ولي حواشي خوبي داشت.
روز يازدهم بهمن ماه 84، دومين روز در عمر من، از لحاظ گريه كردن بود. يك مرتبه، ساعت 12.5 بعد از ظهر، پا شدم، بدون جوراب و كفش،‌ با دمپايي و شلوار و بلوز، رفتم حرم عبدالعظيم. اونجا، من خودم نبودم، يكي ديگه بود اونجا. جاي همه تون خالي. جاي خودمم هم همينطور. تا تونستم گريه كردم. ميگم از لحاظ گريه كردن، دومين روز عمرم بود.
 
اينكه ميگم دلگيرترين روز بود، منظورم همين روز يازدهم است. نه كه فكر كنيد كه جشنهاي با شكوهي كه برايمان گرفتند و سورپرايزهاي متعددي كه برايمان كردند، دلگير كننده بود كه اينها همان حواشي خوبيست كه ذكرش رفت.
 
روزي روزگاري، سالك صاحب كشكول مرحوم، گفت تلخي كلامم، از تلخي كامم ناشي شده. حالا اگر كلام من هم تلخ بود، به همان حساب بگذاريد.
دنيا همين است. زندگي هم همينطور. اينجا هم براي همين است كه مفري باشد براي چنين روزهايي.
 
به قول والده بوس بوس
عليرضا