از قرار جناب آقای علیرضا افتخاری، به دیدار آقای احمدی نژاد رفته است و از او تعریف کرده است و گفته است که «دوستت دارم!»
کسانی که وحید آن لاین را در گوگل خوانشان دنبال می کنند، می دانند که عجیب بد و بیراه بود که به این جناب علیرضا خان افتخاری گفتند و انداختند و زدند. تا جایی که یک نفر، هرچی آهنگ از مشارالیه داشته، ریخته دور!
آیا این افرادی که حالا دیگر از آقای افتخاری متنفر شده اند، صرفاً به خاطر علایق ایشون بود که بهش علاقه داشتند؟ واقعاً آن آقایی که تمام نوارهایش را دور ریخته است یا از وبلاگش پاک کرده است، صرفاً به خاطر عقیده ی شخص آقای افتخاری یا مثلا اینکه از احمدی نژاد بدش می آمده، نوارها را تا حالا نگه داشته بوده؟
نظر من این است که تا کنون، اگر کسانی علیرضا افتخاری را دوست داشته اند، به خاطر صدایش بوده و احیاناً آهنگهایش.
اینگونه است جنبش سبز؟ تحمل عقیده ی مخالف؟
روزی با یکی از دوستان رفته بودم رستوران های جام جم. هنوز باز نکرده بود و ما پشت یک میزی نشستیم. مشغول حرف زدن بودیم که کارگری که داشت تمیز می کرد، با پرخاش آمد و گفت پاشید که اینجا هنوز باز نشده. از ما اصرار و از او انکار. راستش من خودم یه خورده هم ترسیده بودم که مبادا این با جاروش بیفته به جانمان.
دوستم میگفت اگر این سواد داشت و به درجاتی هم میرسید و تفنگی هم دستش بود، می شد همین کسانی که زدند و کشتند.
اینگونه که ما برخورد میکنیم و عکس العمل نشان میدهیم و قضاوت میکنیم، تنها فرقمان با حاکمیت این است که آنها تفنگ و قدرت دارند ما نداریم. عکس العملها یکیست.
کمی بیندیشیم. کمی فکر کنیم چه میخواهیم. کمی تعقل کنیم.
اگر کل مطالبات جنبش سبز را بخواهیم در دو کلمه خلاصه کنیم، «
انتخابات آزاد» خواهد بود.
آزادی یعنی چی؟ یعنی اینکه تا یکی عقیده اش را گفت، بپری و دمار از روزگارش دربیاری؟
میگویند دموکراسی بیشتر از اینکه حکومت اکثریت باشد، رعایت حقوق اقلیت است. خوب است که هنوز به قدرت نرسیده ایم و اینگونه عمل میکنیم!
نوشتم که
از ماست که برماست. از خودمان شروع کنیم. همدیگر را تحمل کنیم. احترام بگذاریم و خیلی خیلی حرفهای خوب دیگر!