2004/06/30

سلام
يه دو سه روزي بود كه مشكوك شده بود. ميرفت توي اتاقش و يواش يواش تلفن صحبت ميكرد. بهش ميگفتم كي بود؟ ميگفت يكي از دوستام. تو بشين درست رو بخون. ميگفتم كه يه چند روزي هست كه احساس ميكنم ديگه دوسَم نداري. ميگفت بهانه نيار. تو بشين درست رو بخون. خيليم دوسِت دارم. باز من به كار خودم مشغول ميشدم و ميديدم كه اينم رفت تو لاك خودش. ميرفتم ناز و نوازشش ميكردم، قربون صدقه اش ميرفتم، ولي باز احساس ميكردم كه ديگه مثل سابق نيست. ميگفت تو ميخواي بري، داري از همين حالا بهانه مياري كه ديگه دوسَم نداري و از اين حرفها. ميگفتم نه به جون خودت. بهانه نيست. واقعا احساس ميكنم كه نسبت بهم سرد شدي. اونم ميگفت برو بابا حالت خوشه.
پريشب، يه سر اومدم خونه بابام اينا. چون ديگه دير وقت شده بود، زنگ زدم بهش كه بگم من امشب نميام خونه. گفت باشه اشكال نداره. منم تنها نيستم. يكي از دوستام اينجاست. همينطور كه داشتيم باهم حرف ميزديم، من از پشت خط، صداي يك زن شنيدم. به روي خودم نيوردم. فرداش صبح كه رفتم خونه، ديدم بله آقا زن گرفته!!

ديگه نه گذاشتم نه برداشتم. گفتم كه يه روز من نبودم، رفتي زن گرفتي؟ گفت نه به جون تو. گفتم ساكت! به جون خودت! حالا ميفهمم كه با كي ميرفتي پش پش حرف ميزدي. من طلاقم رو ميخوام!
حيف اون ته چيني كه واسش درست كرده بودم. حيف اون همه زحمتي كه كشيدم.
حالا الان اومدم خونه بابام. ازدواج ما از همون روز اول اشتباه بود!!

****
خب به ميمنت و مباركي ما برگشتيم. امتحانا بد نشد. به جز آخري كه احتمال پاس شدنش كمه، بقيه خوب بودند. براي اينكه عقب نيفتم، رفتم و 4واحد هم ترم تابستاني برداشتم كه ايشالا بتونم تا سال ديگه فارغ بشم.
از رضاي عزيزم هم كه توي اين مدت 3-4 هفته منت گذاشت و من رو توي خونه اش قبول كرد و از تفريحاتش به خاطر من زد، خيلي ممنونم.
دوست آن است كه گيرد دست دوست، در پريشان حالي و درماندگي.

2004/06/16

سلام
راستش نتونستم طاقت بیارم. هرکاری کردم و جلوی خودم رو گرفتم، نشد. شرمنده که زیر قولم زدم و قبل از 10 تیر ماه اومدم اینجا و مزاحمتون شدم.

والا حضور محترمتون عرض کنم که ما اومدیم خونه ی یکی از دوستانمون که صبح از خونه میره بیرون سرکار و شب میاد. من هم توی این مدتی که ایشون نیستند، میشینم درس میخونم.من در اینجا خوبم. هم درس میخونم و هم آشپزی. شبها که دوستم میاد خونه میگه امشب شام چی داریم؟ منم میگم هرچی شوهر خوبم دوست داشته باشه!!! دیشب که براش ماکارانی درست کردم، اول ماکارانی رو گذاشتم سر سفره، آقا شروع کرد به غرغر کردن که همین؟!!! گفتم منظور؟ گفت اخه ما ماکارانی رو دم میکنیم. گفتم قربونت برم، من با این گرفتاری درسها دیگه فرصت نکردم دم کنم. بخور. بد مزه نیست. یه خورده بهش نگاه کرد و گفت همینطوری خالی خالی؟ گفتم چقدر غر میزنی؟ مثلا ما الان تو ماه عسلیما!!! به جای اینکه بیای بگی عزیزم. قشنگم. دست و پنجه ات درد نکنه که با وجود درسها این همه زحمت میکشی و ظرفها رو میشوری و غذا درست میکنی، میای سرم داد میزنی که همین؟ اصلا من الان میرم خونه بابام!!! گفت حالا حاجی کوتاه بیا. میدونی که از صبح رفتم بیرون خسته ام. مغزم کار نمیکنه. حالا بیا بشین همین رو میخوریم. اشکال نداره. گفتم باشه صبر کن مایه ماکارانی رو بکشم الان میام!! گفت اِ؟ خب زودتر میگفتی و این همه ما غرغر نمیکردیم!!

خلاصه اینجوریاست دوستان. شوهر داری بس ناجوانمردانه سخت است!!

یاهو رو دیدین چه به دست و پا افتاده؟ خوبیه گوگل و جی میل اینه که لااقل یه رقابتی ایجاد کرد. هرچند که 1000 مگابایت جی میل هنوز خیلی سرتر از 100 مگابایت یاهوست ولی خب. برای کسانی که یک عمر از یاهو استفاده میکنند و همش هم از پر شدن صندوقشون شاکیند، خبر خیلی خوشحال کننده ای بود. منی هم که سالی یکی دو بار میرم به ایمیل یاهوم سر میزنم، مجبور شدم که برم و یک نامه اتوماتیک درست کنم که به کسانی که نامه میدن، بگم که والا به پیر به پیغمبر من از این ایمیل استفاده نمیکنم. این اواخر راحت بودم. صندوقم پر شده بود و همه نامه ها برگشت میخورد. ولی حالا که 100 مگابایت شده...

8-7 تا از امتحاناتم مونده. تا حالا بد نشده. از یکیش خیلی میترسیدم و حالا یه خورده ترسم کمتر شده. برام دعا کنید که بتونم این یکسال آتی رو هم به خوبی طی کنم و این لیسانس مادر پیاله رو بگیرم و یه نفس راحتی بکشم.

2004/06/08

سلام
شكر خدا كه همه چي به خير گذشت. حالا بعدا در مورد نظر خودم كه چي شد تمام حرف و حديثهاي زلزله تموم شد، برايتان خواهم نوشت. آخرين خبري هم كه من از خود دكتر دارم، همانيست كه روز جمعه نوشتم. خود ايشان هم در سايت دانشگاه شريف همون حرف رو دوباره تكرار كرد.

روز 3شنبه امتحاناي من شروع ميشه و تا 10 تير هم ادامه داره. ميدونم كه كم كم اينجا مينويسم، ولي خب عادت كرده ام كه هر وقت كه خواستم براي مدتي چيزي ننويسم، بيام اينجا بهتون بگم.

مواضب خودتون باشين. سعي نكنيد كه خيلي راحت نا اميد بشين و مودتون بياد پايين. حتي اگه دردي داريد. يادتون باشه كه اين مهم نيست كه كاري كنيم كه لذت ميبريم ازش. مهم اينه كه از كاري كه ميكنيم لذت ببريم. نميدونم تونستم منظورم رو برسونم يا نه.

10 تير بر ميگردم.
عليرضا

2004/06/05

سلام
آقا ما اين دوتا مطلب رو نوشتيم، ملت شهيد پرور دو دسته شدند، يكي فكر ميكردند كه من دانشمندم و ميان ازم در مورد راههاي پيشگيري ميپرسند و اطلاعات علمي ازم ميخوان، دسته ي ديگه هم كه ميان ميگن كه بابا حاجي زدي تو خاكي! چقدر ميترسي !!
چي بگم والا. من فقط خواستم اطلاع رساني كنم. همين. چون با خود دكتر در ارتباط ميتونستم باشم، فكر ميكردم كه شايد كمكي از دستم بر بياد. اما توي همين 3-2 روزه اونقدر اخبار ضد و نقيض شنيدم كه نگو. دكتر رو هم كه نميشه هميشه پيدا كرد. امروز شنيدم كه بچه هاي شريف ميگن كه زمين لرزه هنوز منتفي نشده. منم نتونستم دكتر رحيمي رو پيدا كنم. حالا ميگين چي كار كنم؟ بيام به شايعه ها دامن بزنم؟ به هر حال من دو مطلب از خود دكتر شنيدم، و هردوش رو هم برايتان نوشتم. ديگه رسالت ما در اين راه به پايان ميرسه.

والده وبلاگش رو به روز كرد. امروز از من مي پرسيد كه هومو كيه؟ گفتم هومو؟ من بايد از كجا بدونم؟ گفت آخه دوست توست!! گفتم دوست من؟ از كجا ميدوني؟ گفت اره. آخه توي وبلاگش لينك تو رو هم گذاشته. نميدوني چه دختر خوبيه. چقدر قشنگ مينويسه. پرسيدم كه پس طرف دختر هم هست؟!! گفت زياد نميشه فهميد. ولي من فكر ميكنم كه دختره. اخه ميدوني، يه پسر هيچ وقت نمينويسه كه توي كوه ليز خوردم يا فلاني دستم رو گرفت و بلندم كرد. پسر مينويسه كه من اين كار رو كردم و فلاني رو نجات دادم و خلاصه از اين گنده گوزيا!!! ولي خب، بعضي جاهاش هم به نظر ميرسه كه پسره.
خلاصه ما رفتيم به وبلاگ اين هومو خان(م). تقريبا خيلي از مطالبش رو خونديم. اولا من هم به شدت احساس ميكنم كه طرف دختر است. ثانيا شديدا هم احساس ميكنم كه ميدونم كيه. يه نفريه كه با يه اسم ديگه مياد كامنت ميذاره. مگه من چند دختر آتيش پاره ي شيطون ميشناسم؟
علي اي حال، خيلي زياد ازش ممنونم كه بي خبر به وبلاگ اين حقير لينك داده. هومو جان مرسي!

2004/06/04

سلام
در تكميل حرفهاي ديروزم، من امروز دكتر رحيمي تبار رو ديدم، ولي خودم شخصا نتونستم باهاش حرف بزنم ولي وقتي كه داشت با كسي صحبت ميكرد، شنيدم كه گفت ديشب كه داشته يك سري از گسلها را براي چندمين بار مطالعه ميكرده، متوجه شده كه تمام ادله از بين رفته و گسلها به طور كلي تغيير كرده اند. بنابراين احتمال بروز زمين لرزه ظرف اين چند روز منتفيست.

خب خدا را شكر.
سلام
در تكميل حرفهاي ديروزم، من امروز دكتر رحيمي تبار رو ديدم، ولي خودم شخصا نتونستم باهاش حرف بزنم ولي وقتي كه داشت با كسي صحبت ميكرد، شنيدم كه گفت ديشب كه داشته يك سري از گسلها را براي چندمين بار مطالعه ميكرده، متوجه شده كه تمام ادله از بين رفته و گسلها به طور كلي تغيير كرده اند. بنابراين احتمال بروز زمين لرزه ظرف اين چند روز منتفيست.

خب خدا را شكر.

2004/06/02

سلام

احتمالا توي اين 3-4 روز اخير، ايميلي مبني بر اينكه قطب فيزيك دانشگاه شريف پيشبيني كرده است كه طي چند روز آينده در جنوب غربي تهران زلزله اي خواهد آمد، دريافت كرده ايد. راس اين پيش بيني دكتر محمدرضا رحيمي تبار است كه من از طريقي ميشناسمش. توي اين چند روز چندين بار سعي كردم كه با ايشان تماس بگيرم كه متاسفانه نشد. اما امشب پدرم توانست با يكي از دوستان مشتركمان صحبت كند. اين شخص از قول جناب دكتر ميگفت كه ايشان پيش بينيشان اين است كه تا روز 1شنبه و به احتمال قوي يكي از روزهاي جمعه و شنبه اين زمين لرزه خواهد. و البته اين را هم اضافه كرده است كه گروه زلزله شناسي روسيه نيز اين نظر را تاييد كرده و اضافه نموده است زمين لرزه ي مذكور ساعت 3 نيمه شب جمعه خواهد آمد.
در نامه ي مذكور كه به طور گسترده اي در اينترنت پخش شده است، آمده است كه دكتر رحيمي تبار خانواده ي خود را به شيراز برده است. ولي من در تماسي كه با منزل ايشان گرفتم، عيال مربوطه گوشي رو برداشت، دوست پدرم هم گفته است كه دكتر قصد ترك تهران را ندارد.
راستش رو بخواين، قضيه براي من زياد قابل فهم نيست. من علم دكتر را باور ميكنم و بهش اعتقاد دارم. هم زلزله بلده را و هم زلزله ي چندي پيش يكي از توابع يزد را دكتر پيش بيني كرده بود و حتي در يزد، از طريق فرمانداري، از 2 روز قبل از وقوع حادثه، مردم را خبر كرده بودند و با پيشگيريهايي كه هم شده بود از بروز خسارات زياد جلوگيري شد. اما اينكه دكتر خانواده ي خود را از تهران نميبرد، كمي دركش براي من ثقيل است.
علي اي حال احتياط شرط عقل است و خوب است كه دوباره اين راهنماي عملي نجات از زلزله را كه جناب كتابدار نوشته است و چند روز پيش هم روزنامه شرق به طور خلاصه و البته بدون ذكر منبع، آن را چاپ كرد، بخوانيم.
راستي، احتمال دارد كه روز جمعه من دكتر را شخصا ببينم. اگر ديدمش و اطلاعات جديدي هم گيرم اومد، حتما حدود ظهر جمعه خبر را در اينجا خواهم نوشت.
به اميد اينكه همه مان سلامت باشيم و موفق