2003/07/30

گاو بودن عجب سخت است

سلام
خيلي جالبه. يه جند روز بود كه اينجا چيزي ننوشته بودم. امروز امدم كه يه مطلبي بنويسم، ديدم كه با صفحه اديتور بلاگر عوض شده. يه كمي كه توي اين اديتور جديد چرخيدم، به خاطر اينكه احضار شده بودم، مجبور شدم از اينترنت بيام بيرون و كاري نكردم. ولي حالا كه دوباره اومدم اينجا، ميبينم همون آش است و همون كاسه. اصلا انگار نه انگار كه همين چند ساعت پيش اينجا يه شكل ديگه اي شده بود.
گاو بودن عجب سخت است.
اين جمله رو ناصر الدين شاه، در فيلم ناصر الدين شاه آكتور سينما ميگه. نميدونم تا حالا چند بار اين فيلم رو ديدم. هر وقت كه اهل منزل فرصت يكي دوساعتي برام بذارن، خودم هم كار خاصي نداشته باشم، ميشينم اين فيلم رو ميبينم. اونقدر ديدمش كه امشب كه داشتم تماشاش ميكردم، متوجه شدم كه كيفيتش چقدر اومده پايين. اين فيلم از اوناست كه من يه موقعي دلم ميخواست منتقد فيلم بشم تا فقط بتونم اين فيلم رو تفسيركنم.

2003/07/26

سلام
توي حرم وقتي كه داشتم ميگفتم الهي به حق علي ابن موسي الرضا، شاپرك، به حق علي ابن موسي الرضا مريخي، به حق علي ابن موسي الرضا سوسول، به حق علي ابن موسي الرضا زرتشت، به حق علي ابن موسي الرضا كدو قلقلي، به حق علي ابن موسي الرضا مسافر كوچولو، و ... همينطوري خندم گرفت!! گفتم چيه ؟ تو هم داري ميخندي؟ خب اينا اسامي دوستاي اينترنتيم ديگه. شاخ و دم ندارن كه!! من اينا با همين اسامي ميشناسم. فكر ميكني وقتي من مريخي ببينم، اسم واقعيش رو ميگم؟ بهش ميگم بابا مريخي!! خلاصه آخرش هم بهش گفتم ببين آقا رضا ما هر كي رو كه به ذهنمون اومد، اسمش رو گفتيم. ولي اگه لطف كني و يه سر به وبلاگم بزني و ببيني كه چيزي رو از قلم ننداختم، خيلي ممنونت ميشم. بعد براي اينكه مطمئن بشم كه حرفهام رو شنيده، گفتم ميخوام بيام يه دستي به ضريحت بكشم. ميدوني كه الان چندين ساله كه از بس شلوغه بيشتر از يك متر نتونستم بيام جلو. اونم گفت چشم و به اندازه يك نفر برام جا باز كرد و من هم بعد سالها بالاخره دستم به ضريح خورد. حالا كه من اينقدره خوبم، شماها سوغاتي ميخواين؟ بابا شخص شخيص حاجاقا رفته براتون دعا كرده سوغاتي از اين بهتر؟!!!

2003/07/25

سلام
خب به ميمنت و مباركي ما برگشتيم!
جاي همتون در كنار حضرت، خالي بود. تا اونجايي كه تونستم، اسم همه كساني كه دفعه قبل نوشتم، به زبون اوردم و يادشون كردم. آخرش هم يه تبصره به خودش گفتم كه اگه كسي رو از قلم انداختم، خودش بياد وبلاگم و بخونه و قضيه رو حل كنه!!
همونطور كه قبلا هم گفته بودم اينترنت ما به هيچ وجه فيلتري نيست و نبوده و ايشالا هم نخواهد بود. من هم تا حالا از اينترنت فيلتري استفاده نكرده بودم. اونجا كه بودم يه اينترنت فيلتري به تورمون خورد گفتيم يه تجربه اي بكنيم. ديديم اي دل غافل من نميتونم كامنت بذارم كه. بعد ياد وبلاگ مريم افتادم. با اينترنت فيلتري، تنها وبلاگي كه با خيال راحت ميشه ديد، وبلاگ مريم است. بدون هيچ گونه نظر خواهي و...!

2003/07/21

سلام
از قرار جامعه محترمه نسوان طاقت دوري ما رو ندارن!!ببين يه 3 روز نبودم چه علم شنگه اي راه انداختند. همينكه قشر با فرهنگ و چيزدان نسوان دل تنگ شخص شخيص حاجاقا ميشوند، يعني حاجاقا كم شخصيتي نيست!!
جاي شما خاليست. يعني درواقع خالي خواهد بود. فردا شب نايب الزياره هستيم در مشهد. به اتفاق خانواده، 3شنبه شب ميريم مشهد، و به اميد خدا جمعه برميگرديم. سعي ميكنم يادم بمونه، همه كساني رو كه به نحوي از طريق وبلاگ و اينترنت باهاشون آشنا شدم، فراموش نكنم. از روح بازيگوش و سالك و سعيد و شاپرك و خاتون وداريوش آگاه و امير و مسافر كوچولو و شهريار و دارچين و زرتشت كه در عالم واقع هم ديدمشون گرفته تا مرتضي و مريم و جلالي و كدوقلقلي و مسيحا و باربارا كه ديگه نمينويسه و چراغ قرمز و مينيماليده وبيتا و درياو مريخي و آريا كوروش خان و هدي كه تا مدتها نظري كه برام گذاشته بود توفكرم برد و عليرضاي همنام عاليجنابان نيكو منتقدو مرتيا و زهراو D@K و احتمال چند نفر ديگه كه اسمهاشون رو يادم رفته. سعي ميكنم دعاتون كنم، سعي ميكنم به يادتون باشم. سعي ميكنم فراموشتون نكنم.
قربان همگي شما
عليرضا

2003/07/18

سلام
توي اين چند روز كه كامپيتور نداشتم، اينقدر كار مونده دارم كه اصلا نميرسم وبلاگ بخونم و وبلاگ بنويسم.
جرات ندارم كه مرخصي بگيرم حالا شما همين يه خط رو داشته باشين تا بعد.

2003/07/17

سلام
خير سرمون ميخواستيم يه 2 روز استراحت كنيم. كاش چنين قصدي نداشتيم. چون عدل از همون روز اين كامپيتور ما زد به سرش. ويندوز مربوطه، بعد 8 ماه يادش امد كه بايد اكتيو بشه. حالا خوبه كه من همون موقع اينو اكتيو كرده بودم. خلاصه چشمتون روز بد نبينه، ما به هر دري زديم كه بابا به پير پيغمبر ما پسر خوبي هستيم و اين ويندوز را غير قانوني نصب نكرديم، به خرج بي صاحبش نرفت كه نرفت. خلاصه اينكه مجبور شدم كال درايو سي رو فورمت كنم و دوباره، وينوز نصب كنم ولي اين دفعه غير قانوني!!

عجب چند روزي گذشت ها. خيلي سخت بود. ميخواستيم استراحت كنيم، حالا باز به استراحت نياز داريم!!
الان هم اينقدر خسته ام كه حال نوشتن ندارم.
راستي از همه كساني كه خونه جديد و دكوراسيون جديد رو بهم تبريك گفتن، ممنونم. حتي اون دختر بازيگوش كه اخراجم ميخواد بكنه!!

2003/07/14

سلام
خب به ميمنت و خوشي و مباركي ، كار تغيير سرور بلور من هم تموم شد و بعد 60 سال هم شكل و ظاهر اين اين وبلاگ رو هم يه دستي رو سرش كشيديم. راستش خيلي خسته شدم. ديشب كه ميخواستم بخوابم، حساب كردم ديدم كه دقيقا 40 ساعت بود كه بيدار بودم. ميگم بيدار يعني واقعا بيدار بودم. يه 10 ساعتش هم بيرون خونه بودم. خلاصه يه مرخصي 2 روزه از شما ميگيريم و يه كم استراحت كنم. البته اينكه ميگم مرخصي شايد مثل اينا هستند كه توي مرخصيشون هم به محل كارشون سر ميزنن، من هم يه چيزكي نوشتم.
قربون همه شما

2003/07/12

آب زنيد راه را چونكه نگار ميرسد

2003/07/10

يكي از خوبيهاي اينكه آدم از غير مخابرات اينترنت بگيره، اينه كه الان تمام ISP هايي كه به نحوي از ديتاي مخابرات اينترنت ميگيرن، وبلاگهاي پرشين بلاگ و بلاگر را نميتونن ببينن ولي اينترنت شخص شخيص حاجاقا كما في السابق ميدرخشد!! حالا اين درخشش تا كي ادامه خواهد داشت، بايد صبر كرد و ديد.
كساني كه در تهران هستند، اگر ميخواهند، بدوند و تا اين اينترنت هم فيلتري نشده به يه سر و ساماني برسند!!!
بدو كه آتيش زدم به مالم. ساعتي 370 تومن!!
علاقه مندان، مبلغ درخواستي را به حساب 115721747بانك تجارت شعبه اسكان به نام سيد عليرضا مدرس واريز كنند،شماره رسيد را به من نامه بدن، براشون اكانت رو ميفرستم.
به محل جديد افاضات حاجاقا خوش امدين

2003/07/09

سلام
امشب سرور بلورم رو عوض ميكنم. يه 24 ساعت اين تغيير سرور طول ميكشه.براي همين. فردا شما به جاي اينكه به اينجا بيان، برين به اينجا!! حال ميكنيد نه؟
راستي توي جارچي لينك متن كامل كتاب هري پاتر و ترجمه فارسي اون رو گذاشتيم. اگه دوست داشتين برين يه سر بزنيد و بخونيد.

2003/07/08

سلام
ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام دوست
ديشب به خاطر اين ننوشتم كه تا ساعت ده ونيم شب بيرون بودم، وقتي هم كه اومدم جامعه نسوان منزل داشتند از كامپيوتر مباركه استفاده ميكردند، و ماهم از حق خويش گذشتيم و...
دارم سرور اينرتنتي خودم رو عوض ميكنم. به خاطر همين احتمال داره اولا توي 3-2 روز آينده مطلبي ننويسم، و ثانيا در ديدن و خوندن وبلاگ شخص شخيص حاجاقا مشكلي داشته باشيد. به اميد خدا ظرف يك هفته ي آينده، به شكل و شمايلي نو و جديد!! در خدمتتان خواهيم بود.
دست حق يارتان
خدا به همراهتان
اسمشو نبر هم ناهارتان

2003/07/06

سلام
ديشب كه ميخواستم آهنگ خونه مادربزرگه رو بذارم توي وبلاگ، نگاه كردم كه حجمش خيلي سنگينه. راستش برنامه اي هم ندارم كه بتونه اين رو به صورت سبكتر در بياره. حالا اگه كسي بلده به ما هم ياد بده كه چه جوري ميشه فرمت يك آهنگ mp3 رو به صورت ram در اورد تا بذارم توي وبلاگ.
تعطيلات هم جاي شما خالي يواش يواش داره خودش رو نشون ميده. دارم كم كم به پسر خوب تبديل ميشم!! صبحهاي زود از خواب بيدار ميشم، ورزش ميكنم. رژيم درست و حسابي هم گرفتم و دارم خودم رو لاغر ميكنم. توي خونه كمك ميكنم، استخر ميرم. دارالوكاله ميرم كه چيز ياد بگيرم. دارم زبون asp ياد ميگيرم كه بتونم برنامه نويسي كنم. و خلاصه يه پسر خوب و ماماني!!! فقط اتاقم و وضع ظاهريم ميمنونه كه به اميد خدا اونم درستش ميكنم. يه چيز عجيبي هم كه پيش اومده اينه كه امشب كه رفته بودم استخر، تونستم يه نفس يه دور شنا كنم. تا به حال توي اين 10 سال اخير پيش نيومده بود خب راستش خيلي خوشحالم. احساس ميكنم كه روحيه ام داره بهتر ميشه!!

2003/07/05

سلام
خونه ي مادر بزرگه هزارتا قصه داره
خونه مادر بزرگه شادي و غصه داره
خونه مادر بزرگه حرفهاي تازه داره
خونه مادر بزرگه گياه و سبزه داره

يادتونه اين آهنگ رو؟ برنامه خونه مادر بزرگه بود تلويزيون نشون ميداد؟ زمان بچگي؟ هي روزگار...
نشسته بودم پاي كامپيوتر، داشتم اين آهنگ رو گوش ميكردم و براي خودم خوش بودم. همينطور كه بلا نسبت بالا تنه خويش رو به چپ و راست ميبردم، گفتم يه سر وبلاگم بزنم، كه ديدم ددم واي، امروز هيچي ننوشتم. اين شد كه اومدم اينجا و مزاحم شما شدم. ولي اينقدر تو نخ اين اهنگم كه فعلا چيزي نميتونم بنويسم. ميگم چطوره بذارمش توي وبلاگم ؟ بذارين ببينم بلدم...

2003/07/04

سلام
امروز ما به اتفاق خانواده رفته بوديم ميگون. يك نفر كه توي جاده ميگون، از 57 سال پيش خورده خورده، يك باغ بسيار بزرگي و ساختماني درست كرده بود، ما رو به اتفاق چند نفر ديگه دعوت كرد بود. باغ بسيار بزرگ و قشنگي بود. همينكه توي دل كوه يه همچين باغي درست كرده بود، به نظرم في نفسه كل ماجرا رو تعريف ميكنه. ضمن اينكه سازنده، ذوق خوبي هم داشت.
همه ي خوبيهاي باغ يك طرف، وجود كساني كه از مفاخر مملكت هستند، يك طرف. يكي، صاحب اولين داروخانه ي ايران بود. ديگري، سازنده، بزرگترين قناتهاي بياباني ايران. يكي ديگه بود كه به معناي واقعي دانشمند بود. از هر چي فكرش رو بكني، سر رشته داشت. از پزشكي، شيمي، فيزيك، انواع ورزش، ادبيات و شعر، رياضي و معماري و باغباني. خلاصه آقا جان! همه فن حريف واقعي بود!! اونقدر همه چي بلد بود كه من آخرش نفهميدم كه شغلش چي بود!!!
يك نفر ديگه بود آقا، كه نميدوني با چه احساسي، چرت وپرت ميگفت!!

2003/07/03

سلام
خواستم از 12 تيرماه 67 بنويسم. از كشته شدن 300 نفر بيگناه كه در واقع تنها گناهشون داشتن دولتمرداني نا بخرد بود. يعني راستش رو بخواين، نوشتم، ولي از متنش خوشم نيامد. ديدم اينكه همش مينويسم تا كي بايد حاكمان نابخردانه عمل كنند و تا كي اين سير نابخردي بايد ادامه پيدا كنه، ديگه تكراري شده. تا كي من بايد اين رو بنويسم؟ تا كي مردم ناراضي باشند و...؟
خلاصه اينكه همينكه من هيچگاه اون روز رو فراموش نميكنم، اينكه هر سال داغ دلم تازه ميشه، كافيه. ديگه اعصاب خودم رو با حاكمانمان خراب نكنم.
*********
امروز زهرا همون كسي كه براي اولين بار من رو با وبلاگ اشنا كرد، مهمان افاضات حاجاقا بود. تا به حال نيامده بود. يعني اينكه ميگم تا به حال، منظورم ماهها بود كه نيامده بود و شايد هم بار اولش بوده باشه. ولي همينكه امد همينكه نشاني هم از خودش گذاشت، براي من كه خيلي خوشحال كننده بود.
زهرا جزو اولين كساني بود كه وبلاگ فارسي مينوشت. تا مدتي هم عضو جارچي بود كه به خاطر سو تفاهمهايي، از جارچي جدا شد. تولد جارچي، خيلي دلم ميخواست كه ببينمش و حضوري ازش تشكر كنم، ولي خب نيامد.
*********
از ديروز تعداد بازديدكنندگان افاضات حاجاقا به شدت كم شده. از قرار گوگل ديگه وقتي كه كسي كلمه سكس رو جستجو ميكنه، صفحه سكس از جلو افاضات رو نمياره. يه خورده كه تحقيق و تفحص كردم، علت رو فهميدم. گوگل بيشتر سعي ميكنه كه صفحاتي رو نشون بده كه هميشه به روز ميشن و خب اون صفحه مذكور هم كه هيچ وقت به روز نشده بود. درضمن توي اون صفحه من يه لينكي گذاشتم كه بابا اين صفحه رو حاجاقا نوشته يه سر هم به اون بزنيد!! بعد گوگل ديده كه اِ؟ اينو حاجاقا نوشته؟ خب پس هيچي!!!
ولي عوض گوگل كه ديگه اسمي از من نمياره، يه نفر ديگه پيدا شد و خدا زده پس كلش و لينك حاجاقا رو گذاشته توي وبلاگش. پس در واقع اين به اون در!! ضمنا" به اطلاع برسانم كه فرد مذكوره(!)ضمن اينكه فردي بي منطق هستند( چون از مردا بد ميگه!!) سومين كسي هستند و شجاعت ميكنند و لينك حاجاقا رو درون وبلاگشون قرار ميدن. البته اگه خاتون رو كه در همه حال اولين بوده، به حساب نياريم!!

2003/07/02

بايستي باهاش صحبت ميكردم. قرار بود كه صحبت كنم، نه كه نخوام. ميخواستم. ولي وقت نشد. من اهمال كاري كردم؟ نه فكر نميكنم. ميگن هر نكته جايي داره. وسط دعوا كه حلوا خيرات نميكنن كه. نميشه وقتي كه عصبانيه وقتي كه خسته است وقتي كه ناراحته و و و بشينم بگم ببين داش من ... بايد فرصت پيش ميومد. يه دفعه كه نصفه نيمه يه وقتي پيدا كردم، بهش گفتم كه من كارت دارم. گفت درباره چي ؟ بهش گفتم . گفت باشه . ولي هنوز هم فكر نميكنم كه تقصير من بوده باشه. تمام مدت مثل ببر كه داره شكارش رو ميپاد، مواظبش بودم. فقط يه لحظه ميخواستم. نميدونم. شايد قسمت نبوده كه بگم. ديدي بعضي وقتها ميخواي يه كاري رو بكني، هي سنگ ميفته جلوي پات؟
نه. بايد بگم. هنوز كه خبر خاصي نيفتاده كه.
آره درسته كه كار به جاي باريك كشيد، ولي مگه قبلا مثل اينا اتفاق نيفتاده بود؟
نه عليرضا هنوز دير نشده.
همين امشب؟ نميدونم. جلوي همه؟ نه. خوب نيست. نميخوام كه بي آبرويي كنم. به جون خودش فقط به خاطر خودشه. نه كه فقط فقط. ولي خب...
آره. هنوز همه جا امن و امان است. دير و زود داره ولي سوخت و سوز نداره. بهش ميگم. اصلا خوب شد كه اين اتفاق افتاد. فكر ميكنه كه من به خاطر اين اتفاق ميخوام باهاش صحبت كنم. ولي من اين اتفاق رو شاهد حرفهاي خودم ميدونم. آره خوب شد كه...

2003/07/01

سلام
بعد دو ماه قرار گذاشتن، 2ساعت سرو كله زدن، 2.5 ساعت توي ترافيك موندن و آخرش هم مسووليت سنگين قبول كردن، همون در كشاكش دهر سنگ زيرين آسياب بودنه.