2012/11/08

ستاری که نباشد، بهشتی هم نخواهی‌ شد

این چند روز، هرکجا که صحبت شد، سرها نه صرفاً به خاطر اندوه که بیشتر به دلیل افسوس بود که پایین می‌رفت و تکان می‌خورد. افسوسی که به کجا خواهد/خواهیم رسید؟

خیلی سال پیش، سینا مطلّبی اولین وبلاگنویسی بود که به خاطر عدم تحمل انتقاد، زندانی شد. من هم با همین ذهنیت، در مقدمه‌ی سوم  «قربانیان عدم تحمل» (به مناسبت فیلتر شدن وبلاگ دانشطلب)، شدیدترین مجازات را زندان نوشتم.
حال، ستار بهشتی، می‌شود دومین وبلاگنویس کشته شده در زندان، طی ۳ سال!

به گمانم اولین بار، ده سال پیش بود که از سیر نابخردی در این وبلاگ مطلب نوشتم.
رویه‌ی فعلی حکومت، دیگر قطعاً «سیر» نیست و شاید نابخردی هم نباشد که عین ظلم.
 دیگر، سالهاست که نمی‌توان با «اشتباه خواندن»، رفتار حکومت را ماست مالی کرد.
سالهاست که مسلمانی نیست که سکوتش خیانت باشد به قرآن.

پروردگار، ستار العیوب است. به نظرم، هم بودن این صفت، نعمت است و هم نبودنش مجازات. ستاریِ ستار العیوب اگر نباشد، کوس رسوایی‌ات عالم گیر خواهد شد و در باتلاق کثافت و ظلم بیشتر فرو خواهی رفت.


------------

مطالب مرتبط: داد از این مسلمانی و قرآن مظلوم
مطلب بی ربط: اگر  اهل نوستالژی هستید، این مطلب بیشتر از نه سال پیش بد نیست!

2012/10/21

قانون نویسی به سبک مار و پله

تفسیر قانون، روش و اصولی دارد مثلاً اینکه فرض بر این است که قانونگذار، خردمند است و حکیم و قانون را ساده و شفاف بیان کرده است یا اینکه برای درک و فهم و معنی و تفسیر قانون، باید اصول و پایه‌ها و مبانی حقوقی را در نظر گرفت.
یکی از مهمترین اصول اولیه حقوق جزا، اصل «قانونی بودن جرم و مجازات» است. بدین معنی که عملی، وقتی جرم تلقی می‌گردد که در قانون، صراحتاً ذکر شده و برای آن، مجازاتی هم در نظر گرفته باشد. این اصل، مختص ایران نیست و در همه‌ی دنیا، صرف نظر از نوع نظام حقوقی آن، یکی از مهمترین اصول است. در شرع اسلام نیز، قاعده‌ی «قبح عقاب بلا بیان» را معادل این اصل حقوق دانسته‌اند و در قانون اساسی نیز طی اصولی، مانند اصول 22،25، 32، 35 و بخصوص اصول 36 و 166، اصل قانونی بودن جرم و مجازات، بیان شده و قانونگذار جمهوری اسلامی نیز، آن را پذیرفته است.
اما قانون اساسی، بعد از بیان و پذیرش این اصل مسلّم حقوق جزا، در اصل 167 خود، قاضی را موظف کرده است که «کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حکم قضیه را صادر نماید.» 
خب، آیا این حکم قانون اساسی، صرفاً در موضوعات مدنی مصداق دارد یا در حقوق جزا نیز لازم‌الاجراست؟
نوشتم که مهمترین اصل حقوق جزا، اصل «قانونی بودن جرم و مجازات» است و اگر عملی، در «قانون» ذکر نشده باشد که جرم است و مجازاتش را هم مشخص نکرده باشد، آن عمل، جرم نیست. 
حقوقدانان در پاسخ به این سوال، دو قسمت شدند: یکی گفتند که شرع نیز قانون است و اگر عملی، در قانون جرم شناخته نشده باشد ولی در شرع مجازات برایش مشخص شده باشد، آن عمل جرم محسوب شده و متهم با استناد به همین حکم شرعی، در دادگاه، مجرم شناخته می‌شود.
 اما گروه دوم، که تاکنون اکثر قشر حقوقدان (اعم از قاضی و وکیل) را شامل می‌شد، اعتقاد داشتند که اصل 167 قانون اساسی، صرفاً در حقوق مدنی مصداق دارد چه اینکه مثلاً برای دزدی، در شرع، قطع دست ذکر شده است ولی در قوانین ما، چنین نیست و دادگاه‌ها هم متهم به سرقت را به مجازات قطع دست، محکوم نمی‌کنند. ضمن اینکه، یک اصل حقوقی را نمی‌توان با قانون، نقض کرد.

لایحه‌ی جدید قانون مجازات اسلامی که تمام مراحل قانونی خود را برای اجرا شدن، طی کرده بود و صرفاً ابلاغ رییس جمهوری مانده بود، بنابه دلایلی، دوباره به مجلس و شورای نگهبان بازگشته است و فرصتی شد که یک نگاهی به آ‌ن بیندازم.
متاسفانه، مهمترین ایراد این قانون، که کم هم در اینترنت از آن صحبت نشده است، نقض همین اصل اساسی حقوق جزاست. اصلی که اگر تاکنون، حقوقدانان با استفاده از ابزار تفسیر قانون، آن را اجرا می‌کردند، از بعد از لازم‌الاجرا شدن این قانون، فقط خدا می‌داند چه بلایی به سر آن خواهد آمد. وقتی یکی از پایه‌های علم حقوق جزا اینگونه قطع شود، باید منتظر از بین رفتن حقوق جزا بود.
برای پیدا کردن حکم زنا (گیریم یکی از انواع آن) مجازاتی در لایحه قانون مجازات اسلامی پیدا نمی‌کنیم. اما در همین قانون، ماده‌ی 220 می‌گوید اگر حکمی «در این قانون ذکر نشده بود، به اصل 167 قانون اساسی» باید مراجعه کرد. اصل مذکور را هم در بالا نوشتم یعنی ارجاع دادن به شرع که خود، کتاب قانون مفصلیست.

علی ای حال، حتی اگر لایحه‌ی جدید، ناقض اصل «قانونی بودن جرم و مجازات» نباشد، این طرز قانون نویسی مار و پله‌ای، من را از آینده‌ی نظام حقوقی ایران ترساند چه اینکه به حکیم بودن و خردمند بودن قانونگذار باید به دیده‌ی تردید نگریست که خود این امر نیز، یکی دیگر از اصولی ترین پایه‌های حقوقی و تفسیر و فهم و درک قانون را از بین می‌برد.

2012/10/09

ماهیت اصلاح طلبی

من این نکته را می‌خواهم صریحا اینجا اعلام کنم و این دندان طمع را از همه بکشم. من اعلام می‌کنم که در هیچ زمانی اصلاح‌طلبان برای براندازی این نظام هیچ‌گونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند. اصلاح‌طلبان تمام تلاش‌شان را می‌کنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاح‌پذیر نبود و اصلاح نشد وارد فاز دیگری نخواهند شد.
سخنان بالا  را آقای محمدرضا خاتمی، در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفته است. 

 محمد معینی، وبلاگ نویس و به قول آرمان، رفیق عزیز، یک نظرسنجی پلاسی گذاشته است با دوفرض اینکه چند روز دیگر انتخابات ریاست جمهوریست و یک تعداد نسبتا زیادی نامزد تایید صلاحیت شده از اصول گرا و اصلاح طلب گرفته تا ملی مذهبی، در انتخابات شرکت می‌کنند.
من  این دو فرض را برای شرکت در انتخابات کافی نمیدانم. عدم نظارت استصوابی و در نتیجه داشتن یک مجلس مقتدر (چیزی مثل مجلس اول) و در نتیجه برگزاری انتخاباتی به معنای واقعی آزاد، آزادی زندانیان سیاسی، اجرای بی تنازل قانون اساسی و خیلی شروط دیگر، به نظر من جزو بدیهی ترین چیزهاییست که باید به عنوان پیش فرض برای شرکت در این انتخابات مجازی پلاسی وجود داشته باشد و نه فقط همین دو تایی که محمد خان معینی نوشته.
سخنان آقای محمدرضا  خاتمی و نظر سنجی پلاسی محمد معینی، بهانه‌ای شد که چند خطی بنویسم.
پس از خواندن حرف‌های آقای خاتمی، این مثال به ذهنم  آمد که اگر پدرم مریض باشد، تمام تلاشم را خواهم کرد که بیماری او بهبود یابد (اصلاح‌طلبان تمام تلاش‌شان را می‌کنند که این نظام را اصلاح کنند) ولی اگر بهبود پذیر نبود، آیا او را خواهم کشت؟! آقای دکتر محمدرضا خاتمی، احتمالا به این سوال خواهد گفت نه. ولی اگر جای پدر، خانه‌ام باشد چه؟ تمام تلاشم را خواهم کرد تا خانه‌ام را درست کنم ولی اگر درست نشدنی بود، آیا وارد فاز جدیدی نخواهم شد و منتظر می‌مانم تا خانه بر سرم خراب شود؟! احتمالاً آقای دکتر خاتمی، خواهند گفت بله!

چرا میرحسین موسوی ۳ سال پیش به میدان آمد؟ مگر نه اینکه خودش گفت احساس خطر کرده است و آمده است که اوضاع را درست کند؟
ما چرا در انتخابات شرکت می‌کنیم؟ آیا هدفمان از شرکت در انتخابات شمرده شدن رأی‌هایمان است یا نه، مثلاً با مشارکت در انتخابات قصد داریم امور جامعه‌مان را اصلاح کنیم؟ اگر مثلاً میرحسین موسوی، فردی که اعلام کرد نه برای دفاع از خودش که برای دفاع از حق مردم تا آخر بر خواسته‌های خود پافشاری و تاکید می‌کند، در انتخابات دوباره شرکت کند، آیا به این معنی نیست که چیزی از دفاع از حق مردم دیده است که دوباره پای به میدان گذاشته است؟ آیا ما نباید به او اعتماد کنیم و به او رأی دهیم؟
محمد، احتمالا این نکات را دیده است و بنابه دلیلی فقط دو پیشفرض برای نظر سنجی‌اش قرار داده است.بودن ابراهیم یزدی در میان نامزدان انتخابات پلاسی محمد معینی، یعنی اینکه واقعاً اتفاقی در این مملکت افتاده است! بودن حتی میرحسین و کروبی در این انتخابات، به همراه محمد خاتمی و عبدالله نوری، یعنی اوضاع زمان برگزاری انتخابات پلاسی مذکور، خیلی خیلی با الان فرق دارد. 
نمی‌دانم قصد محمد معینی از این نظر سنجی چه بوده است، ولی دو موضوع بالا، خیلی من را به فکر برد که قصد من چیست؟ آیا خواهان کشوری بهتر از امروز و دیروز هستم یا نه؟ آیا خواهان نظامی مبتنی بر خواسته‌ی ملت و نه قدرت، هستم یا نه؟ من به دولتی که آن را غیر قانونی می‌دانم، مالیات و هزینه‌های برق و آب و ... را می‌پردازم. چاره‌ای هم ندارم. ولی در انتخاباتی که این دولت غیرقانونی برگزار می‌کند، شرکت نمی‌کنم حتی اگر میرحسین و خاتمی و امثالهم نامزد آن انتخابات باشند؟
گمان می‌کنم بیشتر از قبل باید به این سوال فکر کرد.

2012/08/29

ورود آقایان ممنوع و چند سوال

فیلم ورود آقایان ممنوع را خریده بودم و البته کاملاً هم فراموش کرده بودم که بخوانم! تا اینکه چند شب پیش، دربین خیل عظیم فیلم‌های ندیده‌ام، پیدایش کردم و دیدم. صرف نظر از اینکه منتقد فیلم نیستم و وارد این حوزه هم نمی‌شوم، چند تا نکته و سوال برایم پیش  آمد. سایت «ویدئو رسانه فیلمسازان جوان» هم هنوز بعد از گذشت چندین ماه، راه اندازی نشده است.

هم ابتدای فیلم و هم پشت جلد دیسک، اخطاری به زبان انگلیسی درج شده است که مضمونش این است که اگر این فیلم را غیر قانونی تهیه کنید، FBI  شما را ۲۵۰ هزار دلار جریمه می‌کند! آیا واقعاً پلیس فدرال امریکا، من ایرانی را می‌تواند به خاطر تهیه‌ی غیر قانونی فیلم دستگیر و مجازات کند؟! یا اینکه این اخطار، صرفاً یک کپی پیست است و نهایت دخل و تصرفش، اضافه کردن یک خطر زرد رنگ به انتهای آن است؟!! 
اگر اولی باشد که به گمانم، این قضیه، بدتر از کاپیتولاسیون است و اگر دومی باشد که بدا به حال تهیه کنندگان این DVD!

در تمام مدت فیلم، یک آرم، کنار بالای صحنه دیده می‌شود که به نظرم کاملاً غیر حرفه‌ایست! من فیلم اصل خارجی کم ندیده‌ام ولی راستش، اولین بار بود که چنین Water Marker را می‌دیدم. در دسته بندی فیلم‌ها، قبل از DVDRip که درواقع نسخه‌ی تهیه شده از دی وی دی اصل است، یک نسخه‌ای هست به نام DVDsrc. تهیه کنندگان، یک نسخه از فیلم را تهیه می‌کنند برای جشنواره‌های مختلف دنیا. برای اینکه این نسخه با نسخه‌ی اصلی که در فروشگاه‌ها به فروش می‌رسد، تفاوت کند، در طول فیلم، کارهایی می‌کنند که گذاشتن آرم، یکی از آنهاست. آیا تهیه یا توزیع کننده‌ی فیلم، آن نسخه‌ی مخصوص جشنواره‌ها را به خورد ما خریداران داده‌اند یا اینکه زحمت تهیه یک نسخه‌ی دیگر را به خود نداده‌اند؟!!

وقتی در جلد فیلم را باز کردم، خیلی خوشحال شدم که DVD است! من از بغالی سر کوچه فیلم می‌خرم و تا حالا همه‌ی فیلم‌هایی که خریده بودم، VCD بودند و در ۲ تا دیسک! تمام آن لحظاتی هم که طول کشید تا فیلم پخش شود، در ذهنم کنجکاو بودم که منوی فیلم را چطوری درست کرده‌اند. می‌دانید که هر دی وی دی، یک منویی در اول دارد که شما بتوانید بین قسمت‌های مختلف محتوای دیسک، انتخاب کنید. آرم شرکت اپل را گوشه‌ی پایین سمت راست می‌بینید؟ می‌خواستند پز بدهند که ما با نرم افزار اپل کار می‌کنیم یا اینکه چی؟!! باز هم تا حالا من ندیده بودم که آرم سازنده‌ی نرم افزار در منویی باشد.

بعد از پایان فیلم، تیتراژ پایانی پخش می‌شود. مثل بقیه‌ی فیلم‌ها هم این تیتراژ آهنگی داشت. صرف نظر از اینکه بعضی از کلمات ترانه برایم مفهوم نبود، آهنگ خیلی خیلی دیرتر از معرفی عوامل سازنده‌ی فیلم تمام شد. راستش این را هم تا حالا ندیده بودم! صفحه، سیاه سیاه و من فقط داشتم آهنگ را گوش می‌کردم! آیا واقعاً سینک کردن و همزمانی آهنگ با تصویر، خیلی سخت است یا عوامل سازنده‌ی یک فیلم در ایران اینقدر کم هستند؟!!

اینها، انتقادات کوچکی بودند که به ذهن من رسید. برای اینکه بتوانیم کاری حرفه‌ای ارائه دهیم، اول باید خودمان حرفه‌ای باشیم. 


2012/08/27

روزگاری، اینجا

دارم کاغذهایم را مرتب می‌کنم.
کاغذی پیدا کردم به تاریخ ۸۷/۴/۱۳:

روزگاری اینجا شهری بود
کوچک و آرام و چشم نواز

درختانی بلند و کوتاه، همه رنگ
چمنزارها همه پست و فراز

خیابان‌ها همه صاف و پاکیزه
کوچه‌هایش نه تنگ و نه دراز

خانه‌هایش همه شکل و همه رنگ
طبقاتش اندازه بود و به نیاز

مردمانش خنده رو و خوش برخورد
گفته‌هاشان همیشه با آواز

بآواز بلبلان صبحگاهی
می‌نمودند صبح را مردمان آغاز


یادم نیست چرا این را سروده بودم و حتی یادم هم نیست آیا ادامه هم داشته است یا نه!

2012/08/06

افتخاری، سوریان و ما

حمید سوریان
حمید سوریان- قهرمان المپیک
وقتی دو سال پیش سوال کردم که این کسانی که دیگر از علیرضا افتخاری خوششان نمی‌آید، آیا صرفاً به خاطر عقاید سیاسی آقای افتخاری بود که او را دوست داشتند یا احیاناً صدایش و آهنگ‌هایش، هیچ فکر نمی‌کردم دوسال بعد، عیناً همان اتفاق با سوریان رخ دهد.
خدا رحمت کند مرحوم گلشیری را. می‌گفت ما به جای اینکه به نوشته‌ی یک نویسنده نگاه کنیم و قضاوت کنیم که آیا نویسنده‌ی خوبیست یا نه، به زندگی خصوصی او، افکار و عقاید او نگاه می‌کنیم. 
من، از طلای حمید سوریان، بعد از ۴۰ سال، خوشحالم. عقاید سیاسی‌اش هرچه و طرفدار هر که می‌خواهد باشد. در شغل خودش، در رشته‌ی تخصصی خودش، به بالاتری رتبه رسید. به قول محمد معینی، بهانه خوشحالی دسته جمعی جور کرد که خیلی مهم است و باید قدرش را بدانیم.

نوشته آرش بهمنی و اکبر یار و البته نظرات ذیل نوشته‌ی محمد معینی، بهانه‌ای شدند برای نوشتن.