2010/07/27

هدف ترور را توجیه می‌کند؟ (4)

به شخصه، چون نوشتن مطالب طولانی را پای کامنتها، چه در گوگل خوان و چه در وبلاگ‌ دیگران، به پیروی از یکی از دوستان نادیده‌ام، نمی‌پسندم، جواب کامنت وحید را در پای مطلب قبلی خودم که در مشترکات خودش نوشته بود، همینجا می‌نویسم.
اگر از نظر حرفه‌ای کار غلطیست، خوشحال می‌شوم بهم بگویید بلکه به راه راست هدایت شدیم!
اول مطلب وحید را بخوانید:


نمی‌دونم ناتوان شدم در رساندن منظورم یا استانبولی دارم حرف می‌زنم؟

نوشتند:
«وجه اشتراک حسین فهمیده و محمد ریگی، علاوه بر سنشان، خود کشی کردنشان هم هست. با کسی که شوخی نداریم، انتحار در عربی یعنی خودکشی!
حسین فهمیده، علاوه بر خود و تانک و سرنشینان تانک، چه کسان دیگری را کشت؟ محمد ریگی چه؟»

خب حسین فهمیده و ریگی اشتراک بی‌شمار دیگه‌ای هم داشتند، هر دو دست و پا داشتند هر دو پسر بودند هر دو روی کره زمین زندگی می‌کردند هردو... همه اینها چه ربطی داره به موضوع ما؟
من دارم میگم تنها شباهتی که بینشون مقایسه شد سنشون بود. حالا هی پای شباهتهای دیگری رو وسط بکشید و راجع به اون جواب بخواهید؟ به من چه؟
خب من هم سوار هواپیما شدم چرا تا حالا هواپیما ربائی نکردم؟ من هم بانک رفتم چرا تا حالا بانک نزدم؟
مگه کسی گفت حسین فهمیده تروریست بوده؟
مگه کسی گفت حسین فهمیده غیرنظامی کشته؟
من این همه در خود متن و در انتهای آن تأکید کردم که مبادا سوءتفاهم شود و تصور کنید شباهت دیگری جز سن عملیات نظامی بین این دو مقایسه شده!
مبادا گمان کنید که هدف کارشان را باهم مقایسه می‌کنیم!
باز برای اینکه سوءتفاهم نشود صریح نوشتم که اصلا حرکت حسین فهمیده از اساس ربطی به بحث ترور و تروریسم ندارد که فقط و فقط جنایت بزرگانانی در حق این کودکان و قرار دادن سلاح مرگبار در اختیارشان مد نظرشان است. اصلا بزرگترهایشان با هم مقایسه شدند چه ربطی به این کودکان داره؟

انقدر موضوع بحث غیرواضحه؟
برداشت من از جواب یا توضیح وحید، به طور کلی اینه که علیرضا! من گفتم، فلان، تو میگی بهمان؟ خب، بهمان پریم و بهمان زگون هم داریم، این‌ها چه ربطی به هم دارند؟
اگر این برداشت بالای من غلط باشد، بی خیال بقیه متن شوید!! چون متن زیر من صرفاً با ملاحظه بر برداشت بالاست.


من هم البته فهمیدم که وحید درباره‌ی سن این دو نفر به عنوان وجه اشتراک داره حرف میزنه، نه که نفهمیده باشم، ولی باور کنید، فکر کردم این موضوع سن، صرفاً یک مقدمه است.
برای کنکور درس می‌خوندم. روزی به معلمم گفتم که من فلسفه و منطق را 100 می‌زنم. گفت شده که وقتی صفحه‌ی پنج کتاب را بخونی، یاد صفحه‌ی 170 بیفتی؟ گفتم وا! چه ربطی دارند اینها به هم؟ گفت هروقت ربطش رو پیدا کردی، هروقت هرجایی از کتاب رو که خوندی یاد قسمت دیگه‌ای از کتاب افتادی، هروقت داشتی یک کتاب دیگه می‌خوندی و یاد موضوعی در این کتابهایت افتادی، اونوقت بیا و دم از 100 زدن کن!
خب من هم فکر کردم وحید، مطلب آرش را خونده، مطالب مرتبط با آن‌ها را خونده، درباره‌ی مرحوم عبّاس دوران هم که داشته بررسی و تحقیق مختصر می‌کرده، یک مرتبه که برگشته سراغ همان موضوع «سن» دو نوجوان، اینها همگی در ذهنش با هم مرتبط شده‌اند و شده سوال «هدف ترور را توجیه میکند؟» و اصل مطلب وحید، همین سوال است. اصل موضوع همین است و نه مقایسه‌ی سن آن دو نفر. خیلی هم تاکید کرده بود در وبلاگش که آرش درباره‌ی سن این دو نفر حرف زده بود، ولی بقیه، اشتباهی برداشت کرده بودند.




وحید ماجرا را تعریف می‌کند که بعد از انفجار زاهدان، «سن» یکی از عاملین، با سن حسین فهمیده مقایسه شد. بعد به آرش لینک می‌دهد و می‌نویسد که ولی سوتفاهم یا عمد برخی، عامل مقایسه را که «سن» بود، «هدف از جان گذشتن» دانستند.
بعد نقل و قول‌های افراد مختلف را می‌آورد تا اینکه داستان مرحوم دوران را می‌خواند و احساس غرور می‌کند و با افتخار هم در روزانه‌ی خویش می‌نویسد.

روز بعد:
فردای آن روز به این مطلب  از وبلاگ «قلب زمین» در گوگل ریدر برخورد کردم که در مخالفت با آن پست آرش نوشته شده بود. در مثالهایی که برای تفکیک عملیات تروریستی و غیرتروریستی شمرده بود به این رسیدم که: «کوبیدن هواپیما به برج‏های غیرنظامی حرکت تروریستی ست» ولی به جای اینکه منظور نویسنده که احتمالا حادثه ۱۱ سپتامبر نیویورک بود به ذهنم برسد واقعه‌ای که احساس غرورش از روز قبل در من بود را به یاد آوردم. کوبیدن هواپیما به یک ساختمان غیرنظامی! یکباره همه آن غرور تبدیل به پرسش شد...

از حالا به بعد، وحید درباره‌ی تروریستی بودن عمل صحبت می‌کند. برایش پرسش شده است. در گوگل خوان و باز و شاید جاهای دیگری هم این پرسشش را مطرح می‌کند. جواب‌هایی هم می‌گیرد که البته هیچکدام قانعش نمی‌کند. آخر سر هم این پرسش را در وبلاگش با همان عنوان آیا هدف، ترور را توجیه میکند، منتشر می‌کند و آخر مطلبش هم می‌نویسد:
من در مقامی نیستم که بگویم دوران نباید این کار را می‌کرد. از جان گذشتگی او باعث شد که امنیت در بغداد زیر سؤال برود و اجلاس سران غیرمتعدها  به دهلی نو منتقل شود. بسیاری از کارشناسان این را یک پیروزی سیاسی تعبیر می‌کنند ولی  آیا منکر تروریستی بودن عمل وی هم می‌شوند یا با توجه به هدف وسیله را توجیه می‌کنند و حمله به غیرنظامیان را هزینه ناگزیر رسیدن به این هدف می‌دانند؟
عاملان انتحاری زاهدان هم شهامت گذشتن از جان داشتند ولی برای هدفی که ما دوست نداشتیم. آنها هم احتمالا ناامن جلوه دادن کشور را ضربه به حکومتی می‌دانند که حقوق قومیتها را نادیده می‌گیرد و لابد کشته شدن غیرنظامیان را هزینه ناگزیر این کار می‌دانند. ملیت این کشته‌شدگان باعث شهادت‌طلبانه خواندن یکی و تروریست خواندن دیگری می‌شود؟
جوابی که من در همه موارد از حکومت دینی ایران گرفتم برعکس آنچه که در کتابهای درسیشان به ما آموخنتد این بود که هدف وسیله را چنان توجیه می‌کند که حتی حلال و حرام دین هم کاملا بستگی به نفع نظام قدرت دارد.  اینگونه عملیاتهای انتحاری هم بسته به ملیت غیرنظامیان تلف شده ممکن است تروریستی باشند یا شهادت‌طلبانه (اسرائیل مثلا)! ولی پاسخ به سؤال در این مورد خاص چالشی است که من و شمای میهن‌دوست هم درگیرش هستیم. پاسخ شما چیست؟
 اگر شما بعد از آن مقدمه، جایی دیگری را که درباره‌‌ی «سن» صحبت شده باشد،  دیدید، به من هم بگویید. خیلی وقت است که چشم پزشکی نرفته‌ام، ولی دیگه نه اینقدر!

من اعتقاد دارم که برداشت اولیه‌ام هم از متن وبلاگ وحید و هم از کامنتش درست بوده است.
کامنت، که ازهر من الشمس است! یه جورایی مثل اینکه عصبانی هم شده (یکی از خوانندگانش به درستی ازش درخواست کرده بود که وحید حالا خودت رو عصبانی نکن!).
متن وبلاگ هم، آن مقدمه‌ی بالا رو در کنار موضوع مطلب و بند آخرش که پررنگ هم کرده است، قرار بدهید، شاید شما هم مثل من برداشت کنید که مطلب وحید، دیگر درباره‌ی «سن» نیست. درباره‌ی هدف است. هدف عباس دوران و محمد ریگی.
سن دو نفر الف و ب، در ذهن وحید، ربط پیدا کرد به هدف ب و ج. این اصلاً اشکال که ندارد هیچ، معلوم می‌کند که وحید، حضور ذهن خوبی دارد. به مطالبی که می‌خواند، مسلط است. وحید پسر باهوشیست. از خیلی سال پیش، از مطالبش، فعالیتش و خیلی چیزهای دیگرش، کاملاً مشخص است. به شخصه، حسودیم شد که چرا من زودتر به ارتباط این دو پی نبرده بودم!
نکته‌ی آخر هم اینکه، من هم در مطلب قبلی خودم، می‌خواستم سوال کنم. من اصلاً قصد جواب دادن به وحید نداشتم. می‌خواستم بپرسم که وقتی یک موضوع واحد، از دیدگاه‌های مختلف، اسامی مختلف، تعاریف مختلف و عناوین مختلف دارد، می‌تواند ارزش‌های مختلف هم داشته باشد یا نه؟ می‌خواستم بگویم که درست است که هدف، ترور را توجیه نمیکند، ولی شاید یک رویداد واحد، از نظر من ترور باشد و از نظر دیگری نباشد. کل چیزی که در مطلب قبل می‌خواستم بگویم، همین بود.
دنیای وب، دنیای سوتفاهم‌هاست. مهم هم نیست. مهم این است که با حرف زدن و بحث کردن، بتوانیم این سوتفاهم‌ها را برطرف کنیم.
خدا کنه با این توضیحات من، سوتفاهمی که برای وحید درست شده بود و عصبانیش کرده بود، بر طرف شده باشد. اگر هم نشده، وحید بگو، باز هم تلاشمم رو میکنم!


2010/07/26

هدف ترور را توجیه می‌کند؟ (2)

خدا رحمت کند مرحوم افلاطون را! میگفت، آغاز فلسفه، شک است. در بعضی نسخ(!!) حیرت و در برخی دیگر، سوال.
وحید، در آخرین مطلب وبلاگش (آخرین مطلب اشتراکاتش را هم که به نظرم، از دست خدا هم در رفته باشد!!) سوالی پرسیده است. اینکه من در عنوان این مطلب، عدد 2 را گذاشتم، به خاطر همین است که اول، شما باید سوال وحید را بخوانید.

من هم اینجا میخواهم سوالی بپرسم. عقیده هم دارم که همین پرسیدن‌هاست که آگاهی ما را بالاتر می‌برد و کمک بسیار زیادی به بهتر شدن (وحتی کردن!) کشورمان می‌کند. اما قبل از پرسیدن، نظراتم را می‌نویسم.
کشتن افراد بی‌گناه یا بهتر بگویم، افراد غیر نظامی، یا باز هم بهتر بگویم، افراد غیر درگیر، خیلی خیلی بد است! (نیازی نیست که کلی کلمات پرطمطراق بنویسم، همین که بگویم بد است، شما میفهمید که منظورم چیست، نه؟) و من به هیچ وجه طرفدارش نیستم. حالا میخواهد این کشتن، مثل ماجرای 11 سپتامبر باشد، میخواهد ساختمان اجلاس سران غیر متعهدها باشد، میخواهد مسجد زاهدان باشد. بد، بد است.
اما ما در یک دنیای سیاه و سفیدی زندگی نمی‌کنیم. اکثر اطراف ما، طیفی خاکستری هستند از سیاه به سفید. به قول امروزی‌ها بد و بدتر داریم. بد مطلق و خوب مطلق نداریم. بیشتر چیزها، نسبی‌اند.
یک رویداد واحد، از دیدگاه‌های مختلف، عناوین مختلف دارند، تعاریف مختلف دارند. حتی شاید، اسم‌های مختلفی هم داشته باشند. خب، چرا ارزش‌های مختلف نداشته باشند؟
بازیکن تیم من، شوت میزنه، دروازه بان تیم شما با نوک انگشتانش، کرنر میکنه، هم بازی‌های من میگویند، عجب بدشناسی، هم بازیکنان تیم شما می‌گویند، ای ول دروازه بان!
توپ، وارد دروازه میشه، من میگم، گل زدم، تو میگی، گل خوردم!
من، منم. ولی نسبت به برادرم، بهش امر نمی‌تونم بکنم، ولی به پسرم می‌تونم امر کنم و دربرابر پدرم، باید بگویم چشم!
دشمن، من رو می‌کشه، من برای تو میشم شهید، برای اون میشم، دشمنی که به درک فرستاده شد!
می بینید که حتی اسمم هم عوض میشه. برادر، پدر، فرزند، شهید و...
هدف، به نظر من هم، ترور را توجیه نمی‌کند. ولی آیا این تروری که وحید میگه، برای من هم ترور است؟
وجه اشتراک حسین فهمیده و محمد ریگی، علاوه بر سنشان، خود کشی کردنشان هم هست. با کسی که شوخی نداریم، انتحار در عربی یعنی خودکشی!
حسین فهمیده، علاوه بر خود و تانک و سرنشینان تانک، چه کسان دیگری را کشت؟ محمد ریگی چه؟
عباس دوران، اگر از هواپیما می‌پرید بیرون، خودش که کشته می‌شد، هواپیما هم می‌افتاد وسط شهر، روی خونه‌های مردم، زد و یک ساختمان را خراب کرد و مقایسه‌اش با افتادن روی شهر هم با شما.
من هم عقیده دارم که امروز، متاسفانه، ارزش گذاری هرچیزی، در بست، تابع منافع فرد است. بیخود هم نیست که می‌گویند آخرالزمان، حلال را حرام و برعکس می‌کنند! اما گمان می‌کنم که برای رسیدن به صفت درست، باید تعاریف، یکسان باشند. برای یکسان کردن تعاریف هم نگاه‌ها باید یکی باشند. اگر نگاهمان یکی نباشد، قطعاً اختلاف خواهیم داشت. من می‌گویم ستونی بود به غایت دراز، تو می‌گویی بادبیزنی بود پهن!

2010/07/23

بذار آ‌دمها بدونند



میشه بیهوده نپوسید
میشه خورشید شد و تابید
میشه ‌آسمون رو بوسید