به شخصه، چون نوشتن مطالب طولانی را پای کامنتها، چه در گوگل خوان و چه در وبلاگ دیگران، به پیروی از یکی از دوستان نادیدهام، نمیپسندم، جواب کامنت وحید را در پای مطلب قبلی خودم که در مشترکات خودش نوشته بود، همینجا مینویسم.
اگر از نظر حرفهای کار غلطیست، خوشحال میشوم بهم بگویید بلکه به راه راست هدایت شدیم!
اول مطلب وحید را بخوانید:
اگر این برداشت بالای من غلط باشد، بی خیال بقیه متن شوید!! چون متن زیر من صرفاً با ملاحظه بر برداشت بالاست.
من هم البته فهمیدم که وحید دربارهی سن این دو نفر به عنوان وجه اشتراک داره حرف میزنه، نه که نفهمیده باشم، ولی باور کنید، فکر کردم این موضوع سن، صرفاً یک مقدمه است.
برای کنکور درس میخوندم. روزی به معلمم گفتم که من فلسفه و منطق را 100 میزنم. گفت شده که وقتی صفحهی پنج کتاب را بخونی، یاد صفحهی 170 بیفتی؟ گفتم وا! چه ربطی دارند اینها به هم؟ گفت هروقت ربطش رو پیدا کردی، هروقت هرجایی از کتاب رو که خوندی یاد قسمت دیگهای از کتاب افتادی، هروقت داشتی یک کتاب دیگه میخوندی و یاد موضوعی در این کتابهایت افتادی، اونوقت بیا و دم از 100 زدن کن!
خب من هم فکر کردم وحید، مطلب آرش را خونده، مطالب مرتبط با آنها را خونده، دربارهی مرحوم عبّاس دوران هم که داشته بررسی و تحقیق مختصر میکرده، یک مرتبه که برگشته سراغ همان موضوع «سن» دو نوجوان، اینها همگی در ذهنش با هم مرتبط شدهاند و شده سوال «هدف ترور را توجیه میکند؟» و اصل مطلب وحید، همین سوال است. اصل موضوع همین است و نه مقایسهی سن آن دو نفر. خیلی هم تاکید کرده بود در وبلاگش که آرش دربارهی سن این دو نفر حرف زده بود، ولی بقیه، اشتباهی برداشت کرده بودند.
وحید ماجرا را تعریف میکند که بعد از انفجار زاهدان، «سن» یکی از عاملین، با سن حسین فهمیده مقایسه شد. بعد به آرش لینک میدهد و مینویسد که ولی سوتفاهم یا عمد برخی، عامل مقایسه را که «سن» بود، «هدف از جان گذشتن» دانستند.
بعد نقل و قولهای افراد مختلف را میآورد تا اینکه داستان مرحوم دوران را میخواند و احساس غرور میکند و با افتخار هم در روزانهی خویش مینویسد.
روز بعد:
از حالا به بعد، وحید دربارهی تروریستی بودن عمل صحبت میکند. برایش پرسش شده است. در گوگل خوان و باز و شاید جاهای دیگری هم این پرسشش را مطرح میکند. جوابهایی هم میگیرد که البته هیچکدام قانعش نمیکند. آخر سر هم این پرسش را در وبلاگش با همان عنوان آیا هدف، ترور را توجیه میکند، منتشر میکند و آخر مطلبش هم مینویسد:
من اعتقاد دارم که برداشت اولیهام هم از متن وبلاگ وحید و هم از کامنتش درست بوده است.
کامنت، که ازهر من الشمس است! یه جورایی مثل اینکه عصبانی هم شده (یکی از خوانندگانش به درستی ازش درخواست کرده بود که وحید حالا خودت رو عصبانی نکن!).
متن وبلاگ هم، آن مقدمهی بالا رو در کنار موضوع مطلب و بند آخرش که پررنگ هم کرده است، قرار بدهید، شاید شما هم مثل من برداشت کنید که مطلب وحید، دیگر دربارهی «سن» نیست. دربارهی هدف است. هدف عباس دوران و محمد ریگی.
سن دو نفر الف و ب، در ذهن وحید، ربط پیدا کرد به هدف ب و ج. این اصلاً اشکال که ندارد هیچ، معلوم میکند که وحید، حضور ذهن خوبی دارد. به مطالبی که میخواند، مسلط است. وحید پسر باهوشیست. از خیلی سال پیش، از مطالبش، فعالیتش و خیلی چیزهای دیگرش، کاملاً مشخص است. به شخصه، حسودیم شد که چرا من زودتر به ارتباط این دو پی نبرده بودم!
نکتهی آخر هم اینکه، من هم در مطلب قبلی خودم، میخواستم سوال کنم. من اصلاً قصد جواب دادن به وحید نداشتم. میخواستم بپرسم که وقتی یک موضوع واحد، از دیدگاههای مختلف، اسامی مختلف، تعاریف مختلف و عناوین مختلف دارد، میتواند ارزشهای مختلف هم داشته باشد یا نه؟ میخواستم بگویم که درست است که هدف، ترور را توجیه نمیکند، ولی شاید یک رویداد واحد، از نظر من ترور باشد و از نظر دیگری نباشد. کل چیزی که در مطلب قبل میخواستم بگویم، همین بود.
دنیای وب، دنیای سوتفاهمهاست. مهم هم نیست. مهم این است که با حرف زدن و بحث کردن، بتوانیم این سوتفاهمها را برطرف کنیم.
خدا کنه با این توضیحات من، سوتفاهمی که برای وحید درست شده بود و عصبانیش کرده بود، بر طرف شده باشد. اگر هم نشده، وحید بگو، باز هم تلاشمم رو میکنم!
اگر از نظر حرفهای کار غلطیست، خوشحال میشوم بهم بگویید بلکه به راه راست هدایت شدیم!
اول مطلب وحید را بخوانید:
نمیدونم ناتوان شدم در رساندن منظورم یا استانبولی دارم حرف میزنم؟برداشت من از جواب یا توضیح وحید، به طور کلی اینه که علیرضا! من گفتم، فلان، تو میگی بهمان؟ خب، بهمان پریم و بهمان زگون هم داریم، اینها چه ربطی به هم دارند؟
نوشتند:
«وجه اشتراک حسین فهمیده و محمد ریگی، علاوه بر سنشان، خود کشی کردنشان هم هست. با کسی که شوخی نداریم، انتحار در عربی یعنی خودکشی!
حسین فهمیده، علاوه بر خود و تانک و سرنشینان تانک، چه کسان دیگری را کشت؟ محمد ریگی چه؟»
خب حسین فهمیده و ریگی اشتراک بیشمار دیگهای هم داشتند، هر دو دست و پا داشتند هر دو پسر بودند هر دو روی کره زمین زندگی میکردند هردو... همه اینها چه ربطی داره به موضوع ما؟
من دارم میگم تنها شباهتی که بینشون مقایسه شد سنشون بود. حالا هی پای شباهتهای دیگری رو وسط بکشید و راجع به اون جواب بخواهید؟ به من چه؟
خب من هم سوار هواپیما شدم چرا تا حالا هواپیما ربائی نکردم؟ من هم بانک رفتم چرا تا حالا بانک نزدم؟
مگه کسی گفت حسین فهمیده تروریست بوده؟
مگه کسی گفت حسین فهمیده غیرنظامی کشته؟
من این همه در خود متن و در انتهای آن تأکید کردم که مبادا سوءتفاهم شود و تصور کنید شباهت دیگری جز سن عملیات نظامی بین این دو مقایسه شده!
مبادا گمان کنید که هدف کارشان را باهم مقایسه میکنیم!
باز برای اینکه سوءتفاهم نشود صریح نوشتم که اصلا حرکت حسین فهمیده از اساس ربطی به بحث ترور و تروریسم ندارد که فقط و فقط جنایت بزرگانانی در حق این کودکان و قرار دادن سلاح مرگبار در اختیارشان مد نظرشان است. اصلا بزرگترهایشان با هم مقایسه شدند چه ربطی به این کودکان داره؟
انقدر موضوع بحث غیرواضحه؟
اگر این برداشت بالای من غلط باشد، بی خیال بقیه متن شوید!! چون متن زیر من صرفاً با ملاحظه بر برداشت بالاست.
من هم البته فهمیدم که وحید دربارهی سن این دو نفر به عنوان وجه اشتراک داره حرف میزنه، نه که نفهمیده باشم، ولی باور کنید، فکر کردم این موضوع سن، صرفاً یک مقدمه است.
برای کنکور درس میخوندم. روزی به معلمم گفتم که من فلسفه و منطق را 100 میزنم. گفت شده که وقتی صفحهی پنج کتاب را بخونی، یاد صفحهی 170 بیفتی؟ گفتم وا! چه ربطی دارند اینها به هم؟ گفت هروقت ربطش رو پیدا کردی، هروقت هرجایی از کتاب رو که خوندی یاد قسمت دیگهای از کتاب افتادی، هروقت داشتی یک کتاب دیگه میخوندی و یاد موضوعی در این کتابهایت افتادی، اونوقت بیا و دم از 100 زدن کن!
خب من هم فکر کردم وحید، مطلب آرش را خونده، مطالب مرتبط با آنها را خونده، دربارهی مرحوم عبّاس دوران هم که داشته بررسی و تحقیق مختصر میکرده، یک مرتبه که برگشته سراغ همان موضوع «سن» دو نوجوان، اینها همگی در ذهنش با هم مرتبط شدهاند و شده سوال «هدف ترور را توجیه میکند؟» و اصل مطلب وحید، همین سوال است. اصل موضوع همین است و نه مقایسهی سن آن دو نفر. خیلی هم تاکید کرده بود در وبلاگش که آرش دربارهی سن این دو نفر حرف زده بود، ولی بقیه، اشتباهی برداشت کرده بودند.
وحید ماجرا را تعریف میکند که بعد از انفجار زاهدان، «سن» یکی از عاملین، با سن حسین فهمیده مقایسه شد. بعد به آرش لینک میدهد و مینویسد که ولی سوتفاهم یا عمد برخی، عامل مقایسه را که «سن» بود، «هدف از جان گذشتن» دانستند.
بعد نقل و قولهای افراد مختلف را میآورد تا اینکه داستان مرحوم دوران را میخواند و احساس غرور میکند و با افتخار هم در روزانهی خویش مینویسد.
روز بعد:
فردای آن روز به این مطلب از وبلاگ «قلب زمین» در گوگل ریدر برخورد کردم که در مخالفت با آن پست آرش نوشته شده بود. در مثالهایی که برای تفکیک عملیات تروریستی و غیرتروریستی شمرده بود به این رسیدم که: «کوبیدن هواپیما به برجهای غیرنظامی حرکت تروریستی ست» ولی به جای اینکه منظور نویسنده که احتمالا حادثه ۱۱ سپتامبر نیویورک بود به ذهنم برسد واقعهای که احساس غرورش از روز قبل در من بود را به یاد آوردم. کوبیدن هواپیما به یک ساختمان غیرنظامی! یکباره همه آن غرور تبدیل به پرسش شد...
از حالا به بعد، وحید دربارهی تروریستی بودن عمل صحبت میکند. برایش پرسش شده است. در گوگل خوان و باز و شاید جاهای دیگری هم این پرسشش را مطرح میکند. جوابهایی هم میگیرد که البته هیچکدام قانعش نمیکند. آخر سر هم این پرسش را در وبلاگش با همان عنوان آیا هدف، ترور را توجیه میکند، منتشر میکند و آخر مطلبش هم مینویسد:
من در مقامی نیستم که بگویم دوران نباید این کار را میکرد. از جان گذشتگی او باعث شد که امنیت در بغداد زیر سؤال برود و اجلاس سران غیرمتعدها به دهلی نو منتقل شود. بسیاری از کارشناسان این را یک پیروزی سیاسی تعبیر میکنند ولی آیا منکر تروریستی بودن عمل وی هم میشوند یا با توجه به هدف وسیله را توجیه میکنند و حمله به غیرنظامیان را هزینه ناگزیر رسیدن به این هدف میدانند؟اگر شما بعد از آن مقدمه، جایی دیگری را که دربارهی «سن» صحبت شده باشد، دیدید، به من هم بگویید. خیلی وقت است که چشم پزشکی نرفتهام، ولی دیگه نه اینقدر!
عاملان انتحاری زاهدان هم شهامت گذشتن از جان داشتند ولی برای هدفی که ما دوست نداشتیم. آنها هم احتمالا ناامن جلوه دادن کشور را ضربه به حکومتی میدانند که حقوق قومیتها را نادیده میگیرد و لابد کشته شدن غیرنظامیان را هزینه ناگزیر این کار میدانند. ملیت این کشتهشدگان باعث شهادتطلبانه خواندن یکی و تروریست خواندن دیگری میشود؟
جوابی که من در همه موارد از حکومت دینی ایران گرفتم برعکس آنچه که در کتابهای درسیشان به ما آموخنتد این بود که هدف وسیله را چنان توجیه میکند که حتی حلال و حرام دین هم کاملا بستگی به نفع نظام قدرت دارد. اینگونه عملیاتهای انتحاری هم بسته به ملیت غیرنظامیان تلف شده ممکن است تروریستی باشند یا شهادتطلبانه (اسرائیل مثلا)! ولی پاسخ به سؤال در این مورد خاص چالشی است که من و شمای میهندوست هم درگیرش هستیم. پاسخ شما چیست؟
من اعتقاد دارم که برداشت اولیهام هم از متن وبلاگ وحید و هم از کامنتش درست بوده است.
کامنت، که ازهر من الشمس است! یه جورایی مثل اینکه عصبانی هم شده (یکی از خوانندگانش به درستی ازش درخواست کرده بود که وحید حالا خودت رو عصبانی نکن!).
متن وبلاگ هم، آن مقدمهی بالا رو در کنار موضوع مطلب و بند آخرش که پررنگ هم کرده است، قرار بدهید، شاید شما هم مثل من برداشت کنید که مطلب وحید، دیگر دربارهی «سن» نیست. دربارهی هدف است. هدف عباس دوران و محمد ریگی.
سن دو نفر الف و ب، در ذهن وحید، ربط پیدا کرد به هدف ب و ج. این اصلاً اشکال که ندارد هیچ، معلوم میکند که وحید، حضور ذهن خوبی دارد. به مطالبی که میخواند، مسلط است. وحید پسر باهوشیست. از خیلی سال پیش، از مطالبش، فعالیتش و خیلی چیزهای دیگرش، کاملاً مشخص است. به شخصه، حسودیم شد که چرا من زودتر به ارتباط این دو پی نبرده بودم!
نکتهی آخر هم اینکه، من هم در مطلب قبلی خودم، میخواستم سوال کنم. من اصلاً قصد جواب دادن به وحید نداشتم. میخواستم بپرسم که وقتی یک موضوع واحد، از دیدگاههای مختلف، اسامی مختلف، تعاریف مختلف و عناوین مختلف دارد، میتواند ارزشهای مختلف هم داشته باشد یا نه؟ میخواستم بگویم که درست است که هدف، ترور را توجیه نمیکند، ولی شاید یک رویداد واحد، از نظر من ترور باشد و از نظر دیگری نباشد. کل چیزی که در مطلب قبل میخواستم بگویم، همین بود.
دنیای وب، دنیای سوتفاهمهاست. مهم هم نیست. مهم این است که با حرف زدن و بحث کردن، بتوانیم این سوتفاهمها را برطرف کنیم.
خدا کنه با این توضیحات من، سوتفاهمی که برای وحید درست شده بود و عصبانیش کرده بود، بر طرف شده باشد. اگر هم نشده، وحید بگو، باز هم تلاشمم رو میکنم!
با سلام، ویلاگ پر و پیمونی دارید. اما درباره ی مطلب، به نظر من -ببخشید- احمقانه است که تصمیم و عمل حسین فهمیده در شرایط جنگی و در حال رزم، آن هم جنگ حق علیه باطل را با تصمیم و حرکت نوجوان انتحار کننده ی مذکور همسان بدانیم. گمانم هر که این برابری را دامن میزند یا غافل است و یا اهداف سیاسی خاصی دارد. حسین فهمیده انتحار نکرده بلکه در حال جنگ تصمیمی که فکر میکرده درست است انجام داده اما آن انتحار کننده ضمن اینکه در جبهه ی باطل بوده عمل باطلی هم انجام داده و بیگناهان در حال زندگی روزمره را هدف گرفته. تنها شباهت این دو عمل از دست رفتن جانشان است. و ضمنا تشویق جوانان به حضور در جبهه ها و دفاع از اعتقاد و میهن هیچ ربطی به عمل این جوان به ظاهر بلوچ ندارد.
ReplyDeleteعزیزی که هوای ما را داری یا شاید دلت هوای تازه میخواهد، برای مطلبی مال ۳ سال پیش نظری دادی که من پیرمرد را مجبور کرد کلی مطلب مرتبط بخوانم تا بفهمم ماجرا چی بوده است و چه چیزی نوشتهام!!
ReplyDeleteاما چند نکتهی خلاصه:
۱- به طور کلی، هر فردی که بمبی را منفجر یا تیر را رها میکند، خود را در شرایط جنگی میداند با دشمنی که او را باطل میشناسد. پس از این دید، فرقی بین حسین فهمیده و محمد ریگی نیست.
۲- من و تو و خیلیهای دیگر، شاید محمد ریگی را در جبههی باطل بدانیم. حتی شاید این گمان ما هم درست باشد و در حقیقت هم همینگونه باشد. ولی خود محمد ریگی چه؟ آیا خود او هم خودش را در جبههی باطل میدیدهاست؟ مسلماً نه!
یکی از اولین مبانی حقوق بشر، همین است که انسان را بما هو انسان نگاه کنیم نه اینکه متعلق به چه جبهه و دستهایست.
بنابراین صرف اینکه او از نظر ما در جبهه باطل بوده است، دلیل نمیشود که هر کاری که کرد نادرست باشد. حتی اگر واقعاً و در عالم حقیقت، نادرست باشد. نادرستی را باید با معیارهای دیگری مشخص کرد.
۳- مهمترین بحثی که بین من و وحید بود، این بود که آیا ما حق داریم از کودکان و نوجوانان برای رسیدن به اهداف خودمان استفاده کنیم؟ و اگر جواب این پرسش، آری بود، در مورد جنگ و به خطر انداختن جان آن چه؟
نظر من این است که به این قاطعیتی که تو نوشتی نباید دربارهی تشویق آنان، به حضور در جبههها حکم صادر کرد.
۴- تمام جنگ ها بین حق و باطل است. لااقل از دید طرفین جنگ. هیچوقت هم یک طرف، خود را باطل نمیداند! پس این چه حرفیست که عمل حسین فهمیده چون در جبهه ما بوده است، درست بوده ولی عمل محمد ریگی نه؟
۵- هم فهمیده و هم ریگی، به انتحار دست زدند. فهمیده در میدان جنگ و ریگی خارج آن.
در آخر، پیشنهاد میکنم قبل از هر صدور حکمی (مثل احمقانه بودن یا باطل بودن یا هرچی) سعی کن به موضوع، از زوایای مختلف نگاه کنی. قضاوت، کار بسیار سختیست. به عنوان فردی حقوق خوانده می گویم.
اگر اینگونه عمل کردی، مطمئن باش مطابق عقل رفتار کردهای و قطعاً مطابق شرع. برای اینکه مطمئن باشیم، حکم و استدلال نهایی ما درست است، باید مقدمات آن درست باشند. هرچند که امکان دارد از مقدماتی غلط به نتیجهای برسیم که اگر مقدماتمان درست میبود، به همان نتیجه برسیم. ولی این رسیدن، صرفاً با بررسی و صحت سنجی مقدمات صورت میگیرد. باطل بودن فلانی و جنگ بودن یا نبودن، از جمله مقدمات غلط هستند.
ممنونم که هم وقت گذاشتی و نظرت را دادی و هم از ابراز لطفت به این کلبهی حقیر