در روح و جان من، میمانی ای وطن
به زیر پا فِتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو، همه جهان نیرزد
چند سالیست که هروقت دلم میگرفت، هروقت از این مملکت و دولت و بدیهایش خسته میشدم و دلم هوای پر کشیدن میکرد، یکی از آهنگهای گلچینی که درست کرده بودم، «ای ایران ایران» مرحوم محمد نوری، به دادم میرسید.
محمد نوری، قطعاً «سبز» بود. احتیاجی هم نداشت که از موسوی طرفداری کند. مگر میشود آدمی، ایران ایران کند و سبز نباشد؟
مگر جنبش سبز چیست؟ جز این است که خواهان ایرانی آزاد و آبادیم؟ جز این است که میخواهیم آزادانه انتخاب کنیم و در وطن خود زندگی کنیم؟ جز این است که میخواهیم ایرانی سربلند بسازیم؟
چندیست که هی میشنوم که تنها محور وحدت، ولی فقیه است. باز اگر یکی از محورها بود، میشد توش چند و چون کرد. اما، تنها محور؟! امید که ایشان، صد سال پس از این هم زنده باشند و سرحال، اما بعدش چه؟ نکند میخواهید هر بار که یک ولی فقیه مرحوم شد، یک محور دیگر برای وحدت پیدا کنید؟ نکند ستونتان را به گونهای انتخاب کردهاید که هربار مجبور شوید، ساختمان را دوباره بسازید؟ مثل اینهایی که تا تقی به توقی میخوره، ویندوزشون رو عوض میکنند!
محور وحدت ما، هرچیزی جز ایران اگر باشد، موقتیست و من اعتقاد دارم که هر کسی که دلش برای ایران، بتپد، «سبز» است.
ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران، بد گهران
ای عشق سوزان، ای شیرین ترین رویای من تو بمان، در دل و جان
ای ایران ایران، گلزار سبزت دور از تاراج خزان، جور زمان
ای مهر رخشان، ای روشنگر دنیای من به جهان! تو بمان
متن از ترانه هایی از محمد نوری
No comments:
Post a Comment