2010/08/17

داد از این مسلمانی

پس هر کسی سنگی می‌انداختند. شبلی موافقت را گِلی انداخت. حسین بن منصور آهی کرد. گفتند: «از این همه سنگ، چرا هیچ آه نکردی؟ از گلی آه کردی؟ این چه سرّ است؟» گفت: «آن که آنها نمی‌دانند، معذورند. از او سختم می‌آید که می‌داند که نمی‌باید انداخت.»*
از این بیست و سی ساله‌هایی که چیزی از دین و اسلام نمی‌دانند و صرفاً به خاطر حفظ قرآن و شک در نماز و دوستی با رییس و سه اصل پول و پارتی و پر رویی و غیره، شده‌اند خبرنگار و مسوول و سمت و مقامی به دست آورده‌اند، هیچ گله و شکایتی ندارم.
از آنهایی که ادعای مسلمانی دارند و داغ مهر بر پیشانی، دردم می‌گیرد که چنین به سادگی، با محارم خود زنا می‌کنند و گوشت برادر مرده‌ی خود را نوش جان می‌فرمایند. از اینان دردم می‌گیرد که «حفظ آرمان‌های امام و مقام عظمای ولایت» را  وظیفه‌ی خود می‌دانند و جلوی میلیون‌ها نفر، از میلیارد گرفتن فلانی می‌گویند و زنی را می‌آورند برای اعتراف به گناه و دیگری را سکه‌ی پول می‌کنند به خاطر روزه خواری!
کجایند آن جوانمردان و عیّاران؟ کجایند آن ناهیان از منکر؟ چه شد آبروی مسلمان؟ چه شد مال و جان و عِرض مسلمان؟ چه شد آن «حرام»ی که بر مسلمان حرام است؟ مسلمان؟ ای داد از این مسلمانی!



*) بر دار کردن حسین منصور: بخش هفتاد و دوم تذکرة الاولیا، شیخ عطار نیشابوری

1 comment:

  1. از مسلمانی فقط آنجاییکه به نفعشان است استفاده می کنند

    مسلمانی شان هم لحظه ایست ...

    خدا بر سر ما رحم کند

    ReplyDelete