این منتظران حضرتت شبها چگونه میخوابند که یک روز نبود و خواب به چشمم نیامد!
2011/08/09
اولین آش رشتهی من!
دیشب، چند نفر از دوستانم مهمانم بودند.
به پیشنهاد یکی از مدعوین، قرار شد که آش رشته درست کنم و البته، عشق، آسان نمود اول!!
بنا به اصل اصیل «هیچ کار بدی تقصیر من نیست و مقصّر، دیگرانند» از همان ابتدا، ترس از اینکه مبادا اشتباه کنم، مدام اذیّتم میکرد. به خصوص وقتی که دوستان، زنگ میزدند و میگفتند «اِ؟ فلان کار رو هنوز نکردی؟ دیگه تموم شد! بیخیالش شو! برو سر کوچه آش بخر!» یا «بهمان کار رو کردی؟ میشه بگی چرا؟» تا وقتی که بالاخره در ذهنم این قضیه جا افتاد که هر کسی حق دارد اشتباه کند، اوضاع به همان بدی بود. حس میکردم بیپناه بیپناهم. دلم، مامانم رو میخواست!! دلم میخواست یکی بود و میگفت «علیرضا! تو آشپزی بلدی! تو بارها و بارها برای اولین بار چیزی رو درست کردی! این بار اول نیست که داری غذا درست میکنی و بار اول هم نیست داری غذا برای مهمان درست میکنی. بار اول هم نیست داری برای اولین بار چیزی را برای مهمان درست میکنی!» دلم قوّت قلب میخواست. دلم میخواست یکی میبود و فقط تماشایم میکرد.
از صبح، کلی برنامه ریزی کرده بودم. مجموعهی، دعا و نیایش قبل از افطار را آماده کرده بودم که از حدود پانزده دقیقه قبل از اذان پخش کنم. کلی در اینترنت عکس آش رشته دیده بودم که تزیین آش را انتخاب کنم. و چندین کار دیگر. امّا، درست از ساعت ۸ به بعد، مغزم یک مرتبه خالی شد. نان را سوزاندم، تزیین آش را یادم رفت. وقتی اذان شد، تازه ربّنا را گذاشتم!
نتیجه را در زیر مشاهده میکنید.
مدعوین که خیلی تعریف کردند و در بدترین حالت، ۱۹.۵ دادند (خدا کند از ۱۰۰ نباشد!!). والده هم سابق بر این میگفت قربون دست و پای بلوریت!
ان الله علیم بذات الصدور!
![]() |
چک لیست تهیهی آش رشته. آن کلمهی بالا سمت راست هم قبله نیست! |
Subscribe to:
Posts (Atom)