2004/05/24

سلام
وقتي كه كسي مياد و برات كامنت ميذاره،‌ خيلي خوشحال ميشي. ولي اگه هيچ نشوني از خودش به جا نذاره چي؟ چند روز پيش بانويي، به نام الهام اومده بود و برام كامنت گذاشته بود. ولي نه ايميلي، نه نشوني وبلاگ و سايتي، هيچي از خودش به يادگار نگذاشته بود. لابد فكر كرده بود كه من ميشناسمش. ولي من هرچي فكر كردم كه خدايا الهام كيست، راستش رو بخواين چيزي به ذهنم نرسيد! نميدونم. شايدم ديگه دارم پير ميشم و حافظه ام داره از بين ميره.

من خيلي زود جو گير ميشم. فكر ميكنم كه چون زياده از حد ساده ام،‌ خيلي زود جو حاكم من رو ميگيره و تا به خودم بيام و برگردم سر عقايدم و عقل و منطق،‌ شايد يه خورده دير شده باشه و چه بسا كه كار از خرك هم در رفته باشه!! حالا قضيه اين است كه چند روز پيش رفته بودم وبلاگ آن وروجك سترگ رو ميخوندم. نه تنها من كه اگر از خوانندگان قديمي من باشيد، احتمالا به ياد داريد كه همشيره ي مكرمه اينجانب كه آن موقع 12-13 سال نيز بيشتر نداشتند،‌ از خوانندگان پر وپا قرص مشاراليها بود. خلاصه داشتم ميخوندم و ميخوندم تا اينكه نوشته بود عليرضا كه مثل پارسال سرحال نبود. حالا ميخواستم بگم يا مطالبي كه الان نوشتم، اثرات جو گير شدن و ... است، يا اينكه واقعا اونقدر نسبت به پارسال فرق كرده ام كه ديگه اين وروجك هم فهميد!! گفتم، يه خورده طول ميكشه كه از اين حالت جو بيام بيرون ولي چيزي كه همين الان هم ميدونم، اينه كه از 25 بهمن ماه به اين طرف ديگه مثل سابق نشدم.

No comments:

Post a Comment