2006/08/05

سلام

اول از همه عرض کنم که این بلاگر آقا قاط زده است خفن.
عرض شود خدمتتون که ما چهارم مرداد ماه مطلبی نگاشتیم و پستش کردیم و چون کنکور داشتیم، دو سه روزی به اینترنت سر نزدیم. روز هفتم مردادماه که به وبلاگمان آمدیم، دیدیم که مطلب ما تاریخش خورده است ششم مرداد ماه. گفتیم اوکی نو پرابلم. روز دوازدهم مردادماه، آقا ما یک عدد کامنت به وسیله ایمیل دریافت کردیم که فردی نوشته بود یکی از بزرگترین مزایای اینکه یه مطلبو دوبار پست کنی اینه که من میتونم تو دومی اول بشم !! آقا ما را می فرمایید، گفتیم ما کی یک مطلب را دو مرتبه نوشتیم؟ مجدداً آمدیم به وبلاگمان و دیدیم که همان مطلب چهارم یا به روایتی ششم مردادماه ما، در تاریخ یازدهم هم پست شده است. ولی هیچ اثری از کامنت آن فرد محترمه نیست!
تا اینکه آقا محمد اومد و کامنت دیگری بنگاشت و ما خوشحال از اینکه بالاخره کامنت آن ضعیفه، پابلیش گردیده ، ولی دیدیم که باز هم جا تر است البته که بچه نیست. حالا اینها به کنار، الان که اومدم اینجا می بینم که در لیست مطالب پست شده من، فقط یک بار آن مطلب هست و من نمیدانم این جناب بلاگر آن دومی را از کجا آورده است. خلاصه اینکه به قول خاتون گفته باشم که مبادا بعداً سوالی ابهامی چیزی پیش آید.

اما بعد.
آقا ما بعد از قریب به یک سال بالاخره دو عدد زوج جوان را به کلبه خویش دعوت نمودیم. اما ای کاش که نمینمودیم!! یعنی اینکاه آقا پاک آبرویمان رفت. اولاً که در یک چشم به هم زدن، آقا ما یادمان رفت که پلو را گذاشتیم که قل بخورد. این شد که وقتی تلفنی که فکر میکردیم حداکثر 50 ثانیه طول میکشد ولی نزدیک به 3 دقیقه به طول انجامید، تمام شد و گفتیم خب حالا برویم توی آشپزخانه، دیدیم که کمی بیش از اندازه برنج قل خورده است و دیگر باید کشیدش سر میز!! این شد که لوبیا پلویی که میخواستیم جلوی بانوان محترمه آبرویمان را حفظ کند و میان نو عروسان و آقایان داماد دعوا و اختلاف راه بیندازد که بابا برو یاد بگیر، ببین یک عدد الف بچه که تازه پسر هم هست و مثل سرکارعالیه دختر تشریف ندارد، چه پلویی درست کرده بود و تو؟ خجالت بکش و مگر توی اون خونه مادرت (شاید هم یک عدد لفظ دیگری را به کار برد) چی بهت یاد داده اند و از این دست بگو مگو ها، برعکس شد و آبروی ما را برد و بانوان محترمه هم نفسی به راحتی کشیدند و آقایان داماد هم قدر همسرانشان را دانستند!!
خلاصه اینکه این تازه کوچیک کوچیکش بود. ولی چیزی که در این مهمانی کوچک، جلب بنده را توجه کرد دو تا چیز بود یکی اینکه یکی از بانوانی که به تنهایی و بدون همسرشان تشریف آورده بودند، فرمودند که درست است که این پلوت بد شد، ولی چون بقیه خوب شده بود و ریزه کاری هایت رو درست انجام داده بودی، ما کاملا حرفت را باور میکنیم که این خراب شدن لوبیا پلو فقط یک اتفاق بوده است. حالا کجای این حرف جالب توجه است؟ اینجاش که اگر بنده یک عدد خانمی بودم که آقایی نیز همسرم بود و آن وقت یک چنین جی کی ایی میکردم، آیا باز هم همین حرف زده میشد؟ والده که میگوید نه. جامعه مرد سالارانه ما چنین اجازه ای را به زن نمیدهد که غدا را خراب کند. اگر احیاناً غدای زن خراب شد، نه به خاطر اتفاق که به خاطر بی عرضگی و غیره اوست. راستش دلم برای آن نو عروس تازه سوخت. چون فکر میکردم که اگر آنها آبروی شوهرشان را ببرند، چه الم شنگه ای که به راه نخواهد افتاد.
اما مطلب دوم اینکه این جوانان برومند ایران زمین، اون شبی هیچی نخوردند. فقط شیرینی که خودشان آورده بودند تقریباً نصف شد. صبح جمعه که داشتم خونه رو مرتب میکردم، بیسکوییتهایی که من عاشقشان هستم، تمام و کمال دست نخورده ماند و 3 عدد رنگارنگ به علاوه 24 عدد تخمه سفید به همراه چند عدد پسته، کل چیزهایی بود که خورده شد. خوب شد میوه نخریدم!!

No comments:

Post a Comment