2003/10/13

خاطرات شخص شخيص حاجاقا وقتي كه در كلارآباد بود
قسمت دوم

دفعه ي قبل تا آنجا نگاشته شد كه يك پرايد از عقب آمد و تق زد به ماشين من.
از ماشين كه پياده شدم و يه نگاه سرسري به سپر عقب انداختم، ديدم كه چيز خاصي نشده. ماشين رو زدم كنار جاده كه سد عبور ديگران نشه. دوباره كه نگاه كردم، ديدم واقعا اتفاق خاصي نيفتاده و بر سپر عقب فقط يك خط سياه رنگ بسان كمان ابروي يار افتاده. راننده پرايد هم جواني بود سخت مظطرب كه به همراه خانواده اش آمده بودسفر. رگ حاجاقايي ما هم گل كرد و كمي به نصيحت و پند و موعظه پرداختيم كه جوان! كمي دقت كن و آهسته تر بران و ...
يك ساعت مانده به ظهر غير شرعي (يعني 11 بامداد) وارد كلارآباد، دهكده خوشاميان شدم. كلارآباد بين چالوس و تنكابن (شهسوار سابق) و بين تله كابين نمك آبرود و متل قو (سلمانشهر لاحق) قراردارد.
خلاصه ساعت مذكور به خانه رسيديم و چون خونه مون در طبقه ششم قراردارد، منظره هاي بسيار زيبايي به شمال (دريا) وجنوب (كوه) دارد كه با گوشي موبايلم يه سري عكس و فيلم انداختم و گرفتم كه صد البته حق مطلب رو نميتونن ادا كنند.
بعد از اينكه كمي جا افتادم، يك تُن ماهي باز كردم و يك جا همه رو خوردم!! بعدش هم يك سيگار و ساعت 1 بعد از ظهر خوابيدم تا 7 عصر!
الان هم حدود 2ساعت است كه بيدار شده ام و احتمالا يك پياده روي توي شهرك ميكنم و بعدش هم كه لالا!!

پنج شنبه 27/6/82

امروز روز كار و نظافت و خواب بود. صبح علي الطلوع، ساعت 9 !! كه بيدار شدم، منتظر كارگر شدم تا بياد خونه رو يه نظافتي بكنه و دستي بكشه. تا ساعت 11 منتظر شدم خبري نشد. من هم رفتم خوابيدم! ساعت 2 بيدار شدم. براي خودم ماكاروني درست كردم و با يك كنسرو مخلوط حبوبات خوردم. جالبه كه ديروز كه كنسرو ماهي تن رو بازكردم، همينطور كه ميخوردم، ديدم كه روي بدنه قوطي كنسرو نوشته كه قبل از باز كردن 30 دقيقه در آب جوش بجوشانيد. امروز هم كه داشتم ناهار ميخوردم، ديدم روي اين يكي هم همين جمله رو نوشته. حالا بايد يادم باشه كه كنسرو بعد رو حتما" بجوشانم. لابد حكمتي درش هست.
بعد از ناهار و سيگار، رفتم يه چُرت 2 ساعته زدم! از خواب كه بيدار شدم، خواستم برم حموم كه ديدم كل حمام و دستشويي اصلا" قابل رويت نيست. نه كه من نابينا باشم ها. نه. ادمي رغبت نميكند تا بنگرد! خلاصه لُخت شدمو شروع كردم به شستن حمام. حدود يك ساعتي كه گذشت و حمام مثل خودم (البته خود چند روز پيشم نه الان) مثل يه دسته گل شد، رفتم و جاي شما خالي حمام خوبي گرفتم.
غروب گذشته بود كه سوار ماشين شدم و رفتم كمي خريدكردم. لاكردار 15هزار تومن ناقابل ما را بلعيد! الان كه ساعت نزديك 10 شب است و ما در خدمت شوماييم.

No comments:

Post a Comment