2005/11/17

سلام
 
ساعت 3 نيمه شب است. گفتم يك سري به يكي دو تا وبلاگ بزنم، كه هم سياحت كرده باشيم و هم سيگاري كشيده باشيم. (مي‌بينيد كه چقدر قشنگ قافيه اش جور مي‌شود؟!!)
رفتم به وبلاگ شاپرك. به نظرم اين بابا، محل كامنت گذاشتن را با محل وبلاگ نويسي اشتباه گرفته است!!!
****
 
چون خيال داشتم در اولين پستي كه بعد از پست قبلي، جواب آن دو كبوتر عاشق را بدهم، بنابراين مجبور شدم كه الان يك چيزكي بنويسم. داخل پرانتز عرض كنم كه ايندو، وقتي كه ميروم منزلشان، اجازه سيگار كشيدن به ما نمي‌دهند (هرچند كه من زياد گوش نمي‌كنم!) حالا هم از قرار همين حضور مجازيشون هم سيگار كشيدن را به ما نمي‌بينند، ما اومديم يكي دو وبلاگ ببينيم و سيگاري دود كنيم و بريم بخوابيم، از بس چيز ميز نوشتيم، نفهميديم كه چي گوشه‌ي لبمون هست)
 
اول جواب بانو:
چرا. ميشه. اتفاقاً ما خودمان هم همين تصميم را گرفتيم. عرض كردم كه ما خير سر مباركمان ادعا كرديم كه به هيچ وجه مست نيستيم. بنابراين اين سوال شما بيجاست. چون ما باز هم خير سرمان مست نبوديم كه. نيمدانم. گفتم كه حالا موندم. من مست بودم مگه؟!!
 
اما در جواب جناب مريخي عزيز عرض كنم كه شما همانطور كه بارها و بارها حضوراً و تلفناً‌!! خدمتتان فرموده‌ايم، يك عدد مريخي بيش نيستي و به آداب ما زميني‌ها  اطلاعات نداري.
بازي پانتوميم، كه اگر مي‌شد نوشتنش يا گفتش، كه ديگر پانتوميم نبود!!! اين بازي زميني‌ها (كه از قرار مخصوص ماهاست و شما مريخي‌ها از آن بي اطلاعاتي) با حركات دست و پا و ساير اعضاي بشري انجام ميشود بدون البته استفاده از زبان و تكلم (يعني حرف زدن!) ولي محض خاطر شما كه بالاخره دوست مايي و جوياي يادگيري هستي و مي‌خواهي عمري در اين زمين زندگي بنمايي، عرض مي‌كنيم كه نوشتنيش را راستش الان كه ساعت 4 و سه ربع كم از نيمه شب گذشته است، نمي‌توانيم بنويسيم، يادت باشد كه روزي كه حضوري خدمتمان رسيدي!! (يعني به حضورمان شرفياب گشتي) به شما عرض كنيم.
 
خواستيم يكي دو تا وبلاگ بخونيم و بريم بخوابيما. حالا اون سيگار كه تموم شد، يكي ديگه روشن مي‌كنيم تا اين مطلب پست شود، به اميد حق، ما هم خستگي در به قول امروزيها وَكنيم!!!

No comments:

Post a Comment