2003/09/13

حاجاقا به مرخصي ميرود

سلام
والا يه چند وقتي بود كه شما هم شاهد بودين كه من حالم اصلا خوب نبود. بعضي ها ميگفتند كه عاشق شدي و اين مسائل توي عاشقي طبيعيه. بعضي ها هم ميگفتن كه داري افسرده ميشي و بلكه هم شدي!! و خلاصه هر كسي از ظن خود نسخه اي ميپيچيد. اما نظر خودم اينه كه خسته شدم. بالاخره هر كسي يه دوره استراحت هم احتياج داره. من تا اونجايي كه يادم مياد، آخرين باري كه استراحت كردم، فروردين 81 بود. البته فروردين امسال هم يه چند روزي رفتم مسافرت ولي ديداري بود كه بعد مدتها تازه شده بود و تا نيمه هاي شب صحبتها و درد دل ها و ... بود. بعدش هم كه با استرس برو و ناراحت كه چقدر ديدار كوتاه بود برگرد. حالا شايد شما اسم اين سفر چند روزه را هم بگذاريد استراحت كه من به هيچ وجه قصد ندارم حرفتون رو رد كنم. ولي چيزي كه هست اينه كه احساس ميكنم خستم. آقا من خسته ام حرفيه؟!!!
چند روز پيش ميخواستم برم بانك. با خودم قلم هم برداشتم كه اونجا معطل نشم. وقتي كه ميخواستم سوار ماشين بشم، ديدم كه دارم با اون خودكاره، خودم رو ميكشم كه در رو باز كنم. ميگن اين مسائل براي همه پيش مياد. ولي ميخوام بدونم كه براي همه هر چند وقت يه بار پيش مياد؟ مثلا روزي يه بار؟ هفته اي يه بار؟ سالي يه بار؟ يا هر چند سالي يه بار؟ نكات رو بايد دريافت آقاجان من!
خلاصه تصميم گرفتم كه يك هفته اي از اين تهران خراب شده و شلوغ برم بيرون. از قصد هم هيچ وسيله ارتباطي و به خصوص اينترنتي با خودم نميبرم. فقط به خاطر دل والده موبايلم همراهم هست كه ايشون از نگراني دق نفرمايند!
اينه كه امروز كه شنبه است، من فردا ثبت نام دانشگاه دارم و پس فردا به اميد خدا ميرم سفر. اگه بتونم، دلم ميخواد 7-8 روز بمونم. فارغ از همه دنيا و مافيها.
از مشتريانم معذرت ميخوام كه اگه توي اين يكهفته اينترنت ميخواستند و هوستشون رو هوا موند و حاجاقا نبود. باور كنيد ديگه تاب تحملي نيست. برم بلكه يه خورده حالم درست شه.
در آخر اينكه چون موبايلم رو مببرم، كساني كه شماره اش رو دارن، اگه دلشون خواست ميتونن زنگ بزنن.
شديدا به دعاي همتون احتياج دارم.
شديدا دلم براتون تنگ ميشه.
شديدا خدا حافظ!!

No comments:

Post a Comment