2003/09/01

سلام
امروز اصلا روز خوبي نبود. دلم خيلي گرفته بود. هر چي هم روضه و نوحه گوش دادم گريه ام نيومد كه نيومد. پا شدم رفتم بيرون يه كم پياده روي كنم. بازهم افاقه نكرد. ياد حرف كدو قلقلي افتادم كه نوشته بود اگر اشکی مهمان چشمها‌ت شد، بدان دل‌تنگی چندان نبوده است. ولي حالا از قرار خيلي دلتنگي زياد بود. راستي ببينم دلتنگي با دل گرفتگي يكيند؟ من دلم گرفته. نميدونم تنگ هم شده يا نه. بذار فكر كنم. شايدم تنگ هم شده باشه. ميدونين دلتنگيه چي؟ دلتنگيه اميد. دلتنگيه يه كشور خوب. دلتنگيه يه ملت خوب. دلم واسه آرامش تنگ شده. دلم واسه صلح واسه عشق تنگ شده. اين چند روز كه هفته دولت بود، همينطور كه توي ماشين راديو گوش ميكردم، واقعا ناراحت ميشدم. نميگم داريم سر خودمون گول ميزنيم. مطمئنا" كارهايي هم انجام ميشه. ولي وگه وظيه دولت اين نيست؟ ببينم توي تهران توي اين 25 سال اخير چند تا پمپ بنزين درست شده؟ ميدونيد؟ 2تا !!! توي اين مدت 25 سال چند تا خيابان اصلي ساخته شده و اين تعداد رو با عدد قبل انقلاب مقايسه كنيد.
دلم واسه رضايت تنگ شده. دلم واسه تعريف كردن از دولت تنگ شده.
دلم گرفته. دلم از اينكه اين همه توي دنيا جنگ و دعوا هست گرفته. دلم واسه صلح تنگ شده. مدتهاست كه ديگه تلويزيون نگاه نميكنم. همش جنگ. همش كشت و كشتار. ديگه خسته شدم.
دلم از اين همه دروغ گرفته. دلم واسه راستي، سادگي، صداقت و صفا و معرفت تنگ شده.
نميدونم شايد مشكل دارم. شايد توقعم زياده. شايد دلم يه مدينه فاضله ميخواد. شايد آرمانگرام. نميدونم. شايد.
خلاصه داشتم ميگفتم. امروز حالم اصلا خوب نبود. پدر گفت كه بيا بريم يه چرخي توي خيابون بزنيم، اخر شب هم هست، خيابونا خلوت شده. وقتي كه رفتيم بهش گفتم كه ميدوني چيه پدر، بعضي وقتها دلم ميخواد مست كنم. مست مست. گفت آره ميفهمم اون شعري كه هميشه ميخوندي چي بود؟ شراب تلخ داشت. گفتم شراب تلخ ميخواهم كه مرد افتكن بود زورش // كه تا يكدم بياسايم ز دنيا و شرو شورش. گفت ميدوني چيه عليرضا؟ يه چند روزي هست كه تو نختم. تو رژيمت رو شكوندي. بعيد ميدونستم كه اين كار رو بكني. الان هم چند روزه كه من روزي 2 تا شير قهوه يك ليتري ميخرم. ديروز هم يه نوشابه خانواده خريدم كه صبحي ديدم توي يخچال نيست. خدا رحم كردكه اهل شراب مراب نيستيم و الا چه بسا تو هر روز سياه مست بودي!!! گفتم مود(mood) پدر مود. گفت آره ميدونم. چه بسا اگه الان موقعيتي بود، ميرفتيم يه كاباره اي يه مقدار موزيك دالامب دولومب گوش ميكرديم، حالمون جا ميومد!!!
*********
اگه بخوام بنويسم نميدونم تا كي بايد نوشت. تا كجا بايد بنويسم؟ حرف و حديث مانده بر دل بسيار است. و البته شايد خيلي هاش رو هم شماها بدونيد.
فقط به طور خلاصه همون كه گفتمه. دلم خيلي گرفته.
راستي، جالبه كه وقتي اومدم خونه، ايميلهام رو چك كردم ، ديدم يك نفر همين بيتي كه شب واسه پدر خونده بودم، برام نوشته. فكر ميكنيد.....؟

No comments:

Post a Comment