2003/09/01

سلام
امروز رفته بودم بيرون كنار خيابون ايستاده بودم منتظر يكي. همينطور كه ملت ماشين سوار و پياده را مينگريستم! يكدفعه يك عدد پاترول دو درب!!! امد و شترق انداخت توي آب باريكه اي كه نزديك من بود و شخص شخيص حاجاقا را خيس آب كه چه عرض كنم قهوه اي نمود! همچين دهنم پر شد كه يه چيزي بهش بگم ولي خب مثل هميشه خودم رو نگه داشتم.
همينطور كه منتظر بودم، مطلب ديشبم( كه نصف شب نوشتم و احتمالا اين بلاگر تاريخ همين امروز رو ميزنه) رو ميخوندم. ديدم ديشب يه خورده بي انصافي هم كردم. يعني من ديشب همش از ديگران و به خصوص دولتمردان نوشتم. ولي اولا فقط دولتمردان نيستند و ثانيا خودم هم يكي از عوامل ناراحتيامم.
من پسري بودم به غايت نيكو!! باور كنيد. درسم خوب بود. اخلاقم خوب بود. دين و ايمان سرم ميشد. حلال و حروم ميفهميدم. كسي بودم كه بي هيچ چشمداشتي به ديگران تا اونجايي كه ميتونستم و حتي بيشتر از توانم هم كمك ميكردم. خلاصه آقا يا خانومي كه شوما باشي، نه تنها خودم كه ديگران هم خيلي ازم راضي بودن. ولي حالا...
اون از درسم كه بعد 8 سال تازه 90 واحد پاس كردم. اين از اخلاقم كه با يه خيس شدن براشفته ميشم و دلم ميخواد چاك دهنم و باز كنم و هر چي ميتونم بكوبم. اون از سيگارهاي ممتدم. سالها بود كه در يك عدد ثابت مونده بود ولي الان راستش جرات ندارم بشمرم. خلاصه جووني كجايي كه يادت بخير.
اما ديگران هم هستند. اينكه اون پاتروليه، من رو سراپا خيس كرد، چه ربطي به دولت داشت؟ اينكه احد الناسي از روي پل عابر پياده نميره چه ربطي به دولت داره؟ اينكه با كمال بي شرمي خارج از صف ميخواد كارش رو انجام بده،، حالا هر صفي، ميخواد بنزين باشه ميخواد ساندويچي باشه ميخواد نون باشه ميخواد مستراح باشه!! باز چه ربطي به حكومت داره؟
در كشور كفر و فساد سوئد، ببينين روي كفر و فسادش تاكيد ميكنم. اخه نه مثل اينجا ممكلت گل و بلبل است و ام القراي مسلمانان و نه حكومت عدل الهي و شيعه اثني جعفري برپاست. مملكتي به غايت كفر و فساد. مملكتيست كه به گواه امار و ارقام رسمي فساد و فحشا و اعتياد بيداد ميكنه.
بله ميگفتم. در كشور كفر و فساد سوئد به اتفاق خانواده و بقيه دوستان توي پياده رو ايستاده بوديم. من و برادرم لب خيابون بوديم و منتظر بقيه كه برسن و از روي خط كشي عابر پياده رد شيم بريم اون طرف خيابون. من يه لحظه متوچه شدم كه برادرم نيست. نگاه كردم ديدم داره از اون طرف خيابون برميگرده. گفتم كجا رفتي؟ گفت ما همينطوركه توي پياده رو ايستاده بوديم، چون در محل خطكشي عابر پياده بوديم، ماشيني كه داشته رد ميشده ايستاده تا مثلا ماها رد شيم. برادرم گفت كه منم ديدم اين ماشين واقعا منو شرمنده كرد و رفتم اون طرف خيابون!!!
اصلا ما چنين چيزي توي اين مملكتمون داريم؟ پس كوش اون حكومت اسلامي؟ كجاست آن مدينة النبي؟ كجاست كردارنيك، پندار نيك، گفتار نيك؟ مگه ما همون ايرانياني نيستيم كه پادشاهمان كوروش كبير بود؟ هموني كه با قوم يهود آن كرد كه حتي خودشان هم با خودشان نكرده بودن؟ مگه ما همان كساني نبوديم كه سلمان فارسي از تبار ما بود؟
اونقدرتوي اين مدت 25 سال پيچوندنمون پيچوندنمون، كه حالا سرگيجه كنان نه ميدونيم كي هستيم نه ميدونيم چي كاره ايم و نه هيچي.
توي اين 25 سال حكومت اسلامي كاري كرد كه اروپاييان و مسيحيان در طي قرنها كردند. حبذا !! واقعا آفرين كه به بهترين نحوي از تجربه ي آنان استفاده شد. مسيحيان بعد قرنها احساس كردند كه هرچي بدبختي دارند از دين و كليساست. و دولتمردان ما بعد 25 سال به ما اين مطلب رو فهموندند. نميدونم شايد ما ملت شريفي بوديم و خيلي زود شير فهم شديم.
ميدونيد اين حرفها رو كي داره ميزنه؟ اينها رو عليرضايي ميگه از نسل رسوله. سيدي ميگه كه دين و ايمان مذهب شيعه توي خون و رگهاشه. اينها رو كسي ميگه كه به شوخي يا جدي همه به اسم حاجاقا ميشناسنش.
روزي دنبال بزرگمردي كه چند روزه ديگه تولدشه ميگشتند. هرچي گشتند پيداش نكردند. دخترش گفت بابا رفته باغ خرما. رفتند باغ. ديدند كه سر در چاه كرده و فرياد ميزنه.
اگر بود، اگر الان جسمش نيز زنده بود، اگر ميديد كه نزديك سالروز تولدش دهها نفر در خانه اش به خاطر شهوت انسانهايي كه به قول قرآن صم بكم فهم لا يفهمون هستند، به طرز دلخراشي كشته ميشن، اگر ميديد كه كساني هستند كه به نام دين خدا كارهايي ميكنند و چون به خلوت ميروند ان كار ديگر ميكنند، اگر ميديد، اگر ميديد..... من فكر ميكنم كه باز هم ميرفت توي همون باغ و فرياد ميكشيد اي رسول گرامي! از دست اين امتت نجاتم بده!

No comments:

Post a Comment