2003/11/13

سلام
شبي امين دعا ميكرد. ميخواست خداوند را به نامي قسم دهد تا دعايش مستجاب شود. خدا را به عاشق قسم داد. چه او بهترينِ خلق بود.
او عاشق بود. بيش از 50 سال بود كه عاشق بود. بيش از 50 سال بود كه وصال ميخواست. وصالي دائم. بيش از 50 سال بود كه خوشبختي و رستگاري را در وصلت ميديد. به خاطر همين بود كه وقتي ضربه ي شمشير به سرش خورد، گفت به خداي كعبه كه رستگار شدم. خداي همانجايي كه به دنيا امد.
راستي چرا در كعبه به دنيا امد؟ كه هروقت نماز ميخوانيم، ياد او بيفتيم؟ چرا در اولين شب قدر ضربه شمشير خورد؟ چرا عزا داري او در شبهاي قدر است؟ كه قدر او را بدانيم؟ يا قدر خود را بدانيم كه پيرو اوييم؟

No comments:

Post a Comment