از اینکه تو نیستی و من هستم.
از اینکه تو جانت را دادی و من هنوز نگهش داشتهام.
از اینکه روزی آسید علی را دوست داشتهام.
از اینکه وقتی رهبر شد، خوشحال شدم.
از اینکه در ماه تو اینها هیچ هیچ ملاحظه نمیکنند.
از اینکه کسی ندای سهرابها را نمیخواهد بشنود.
از اینکه نفس میکشم.
از اینکه تو قسم میخوری که ایستادهای و من نمیتوانم.
از اینکه مارا معدودی انگشت شمار میشمارید.
از اینکه تو جانت را دادی و من هنوز نگهش داشتهام.
از اینکه روزی آسید علی را دوست داشتهام.
از اینکه وقتی رهبر شد، خوشحال شدم.
از اینکه در ماه تو اینها هیچ هیچ ملاحظه نمیکنند.
از اینکه کسی ندای سهرابها را نمیخواهد بشنود.
از اینکه نفس میکشم.
از اینکه تو قسم میخوری که ایستادهای و من نمیتوانم.
از اینکه مارا معدودی انگشت شمار میشمارید.
No comments:
Post a Comment