2003/01/29

سلام
كساني كه در تهران هستند، ميدونن كه ديروز كه 4شنبه بود، تهران برفي و باروني بود. امروز صبح كه ساعت 5.7 از خونه رفتم بيرون، به سمت تجريش حركت كردم. آقا عجب شهري داريما . واقعا" مردمان مظلومي هستيم. اين همه حق ما رو ميكُشن، مام صدامون در نمياد. ميدون تجريش رو نكردن برفاشو پارو كنن. وسط ميدون كه تبديل شده بود به يه درياچه طبيعي. ماشينا هم كه عين خيالشون نبود. همينطور ويژ ميرفتن و گور پدر مردم كه پياده دارن ميرن و خيس و كثيف و غيره ميشن. حالا منم كه ماشين رو يواش كردم كه مثلا" رعايت حال عابرين رو بكنم، ماشين پشتي، بوووووووووووق كه چرا راه نميري گاري چي خلاصه اون از كساني كه وظيفشونو انجام نميدادن، اين از خود ملت. مسيحا توي وبلاگش از سران مملكت گله كرده بود. من ميخوام بگم كه همش از سران نيست. اينكه ماشين پشتيه ي من چون من دارم حق كسي رو رعايت ميكنم، به من ميگه گاري چي يا اينكه جلويي بي خيال از اينكه وسط درياچه نبايد تند رفت، هچين آب و گِلاب رو ميپاشه به ملت عابر، يا اينكه ميري توي صف (‌حالا ميخواد صف نون باشه، شير باشه، مستراح عمومي باشه . صف باشه صف هرچي باشه) يه نفر از راه نرسيده ميره كارش رو ميكنه و بيخيال تو و بقيه ميشه، و خيلي خيلي مثالاي ديگه از اين دست و اون دست، اينا چه ربطي به سران داره؟ قوانينمون بده؟ من اعتقاد دارم كه چون ملت ما خودشون كرم دارن، سران هم تا ميتونن خر سواري ميكنن. من واقعا" در حال حاضر دستام ميلرزه كه اينا رو مينويسم. بالاخره منم خودم جزو همين ملتم. دلم ميسوزه. اگه يكي ميومدو ما رو خر خطاب ميكرد، محتملا" سر به نيستش ميكردم. ولي باور كنين كه ديگه خسته شدم. هم از دست سران، هم از ملت.

No comments:

Post a Comment