2003/01/27

سلام
امروز سرشار از مهر ومحبت بودم. سرشار از عشق. احساس ميكردم كه زندم. احساس ميكردم كه وجود دارم. وقتي كه ميديدمش، احساس ميكردم كه دارم پر ميشم. جون ميگيرم. شارژ ميشم. نشسته بود بغلم. سرش رو روي سينه ام گذاشته بود. نوازش. بوسه. فكر ميكردي كه ميخواد خودش رو زير پتو جا بده. يا اينكه پتو رو كاملا" رو خودش بپوشونه و من همين طور عشق بود كه تقديمش ميكردم. هيچي ديگه نداشتم.
امروز از صبح كه بيدار شدم، همش احساس ميكردم كه ادم ديگه اي اَم. احساس ميكردم كه دارم عوض ميشم. احساس ميكردم كه يه جورايي دارم ميرسم.
امروز وقتي كه داشتم صبحانه ميخوردم، راديو آهنگ الله الله آقا شيره رو گذاشته بود( آقا شيره رو يادتون هست؟ محله برو بيا؟ اوايل انقلاب؟الان اسمشو يادم رفته) پيش خودم گفتم عجيبه ، اين آهنگ چرا الان داره پخش ميشه؟..... و يادم افتاد كه بعله ماه بهمن اومد و يك سال ديگه هم گذشت. يادم اومد كه وقتي كه 20 سال گذشته بود، به خدا قول دادم كه در حد خودم، در حد شعورم، آدم شم. ولي الان از اون روز 6سال گذشته و من همينطور پس پسكي رفتم. ولي امروز احساس ميكردم كه سال ديگه يه همچين موقعي، اين حرفي كه الان زدم ، ديگه نميزنم. امروز احساس ميكردم كه دارم بزرگ ميشم. امروز احساس ميكردم كه سرشار از مهرومحبتم. سرشار از عشق.

No comments:

Post a Comment