2003/01/02

سلام
ميگن عشق يه سره مايه درده سره . عشق ما به پي سي و اينترنت ، كاملا" يه سره است . مادرپياله حتي يه نگاه هم به ما نميكنه و ما از دوريش داريم ميسوزيم. اين شد كه ديگه طاقتم تموم شد و اومدم اينجا يه چند خطي بنويسم.
رفتن ما خيلي بد موقعي بود. عدل تا ما رفتيم، خاتون توي جارچي يادي از ما كرد. و همين باعث شد كه اين هيت ما بره بالا حالا كه خوانندگان افاضات رفته بالا، نكنه اين عزيزان از اين بابت كه من چيزي نمينويسم دلخور شن؟ ( كسي كه ما رو تحويل نميگيره كه . مجبوريم كه خودمون خودمونو بتحويليم ) پس اي خوانندگان بسيار عزيز ناراحت مباشيد كه شخص شخيص حاجاقا تا كمتر از يه ماه ديگه برميگرده توي اين مدت هم هر ازچند گاهي دوسه خطي خواهد نوشت.
مريخي عزيز هم پيغام فرستاده بود كه خانم والده برگشتن يا نه؟ مريخي عزيز ايشان هنوز مراجعت نكرده اند و من كما في السابق مشغول آشپزي به علاوه ي درس خوندن هستم . از لطف تو هم بسياربسيار ممنونم.
اما مهمترين و داغترين خبري كه دارم اينه كه اين دوست عزيز ما ايمان خان گل ، بالاخره دست به قلم شد و براي خودش يه وبلاگ دست وپا كرد. پس بدينوسيله متن چند روز پيشم رو كه نوشته بودم نميشه يه نفر وبلاگ نويس رو ببينم، تصيحيح ميكنم كه بالاخره من يه وبلاگ نويس رو ديدم حالا منظور اون جمله هه همين فقط ديدن بود يا چيز ديگه ، فعلا" بي خيال !!
خب فكر كنم كه اين دُزه ما داره تموم ميشه تا اُوِر نشده، فعلا باي

No comments:

Post a Comment