2002/12/14

وقايع اتفاقيه في احوالات حاجاقا
ماداميكه والده ي مكرمه اندر بلاد اجنبيه شرف حضور دارند

سلام
روز 4شنبه ، مادر من براي مدت يكماه رفت مجارستان پيش علي يار . من موندم و سلوي (salva) و پدر . از حالا به بعد ميخوام هرشب گزارش روز رواينجا بنويسم تا والده مكرمه بخواند و از ماوقع اينجا مطلع گردد و نظر دهد. از ساير بانوان هم تقاضا مندم كه من را در خانه داري ياري نمايند . مرسي ! حاجاقا

امروز صيح كه از خواب بيدار شدم ، طبق معمول خواستم كه سلوي رو ببرم مدرسه . آقا چشمت روز بعد نبينه ماشين رو كه ديدم ، يكسره يخ بسته بود پيش خودم گفتم كه حالا اشكال نداره . روشنش ميكنم تا يخ شيشه ها آب شه و . . . ولي مگه در ماشين باز ميشد؟ اصلا مگه كليد توي قفل در ميرفت ؟ اي بابا عجب گيري كرديما ،‌باور كنيد توي اين عمر پرگهربارم چنين چيزي نديده بودم . خلاصه يه 50 ثانيه اي طول كشيد تا تونستم يواش يواش كليد رو بكنم تو . بعدش يه 2-3 دقيقه هم طول كشيد تا تونستم در رو باز كنم . خلاصه سلوي خانم رو رسونديم مدرسه و بعدش برگشتيم خونه تا صبحانه بخورم . بعد صيحانه هم مثل هميشه نشستم پاي اينترنت و كاراي خودم رو انجام دادم . حدود ساعت 9-9.5 بود كه خواستم برم بخوابم . يادم اومد كه اي بابا بايد برم دانشگاه . ولي شما جاي من بودين ميرفتين؟ آدمي كه تمام كلاسا رو ميره ، خب غيبتا رو براي همين مواقع گذاشتن ديگه . خلاصه با همين استنتاج بسيار منطقي ، دانشگاه دو دره شد منم كه خيلي شارژ شده بودم ، نشستم به شستن ظرفها . آخه پيش خودم گفتم كه چارتا تيكه ظرف رو كه ديگه نميذارن توي ماشين ظرف شويي كه . ولي نشون به اون نشوني كه اين چارتا تيكه ظرف، 18تا ليوان بود ، 3 تا كاسه بزرگ ، 2 تا قابلمه تا دلت بخواد بشقاب و يك عدد ديگ زودپز. مونده بودم كه بابا 2نفر آدم اين همه ظرف از كجا اوردن .بعدِ اينكه نصف ظرفهارو شستم ، به خودم آنتراكت دادم و رفتم سراغ اينترنت. زنگ تفريح ما هم كه قرار بود فقط به مدت يه چك ميل كردن باشه ، يك ساعت طول كشيد. بعدكه خواستم يقيه ظرفا رو تموم كنم ، گفتم كه براي سرحال اومدن به بهانه عذا ريختن براي كبوترا برم بالا پشت بوم (كه قضيه اش در پايين نوشتم ) از بالا كه برگشتم ساعت شده بود 11.5 منم هنوز غذا درست نكرده بودم . خيلي سريع بقيه ي ظرفها رو شستم و شروع كردم به پختن غذا. ناهار ميخواستم ماكاراني درست كنم . آخه يه پسري كه تا حالا تنها نبوده، خونه داري هم نكرده ، توقع دارين كه چلوخورش قرمه سبزي درست كنه ؟ بگذريم . گوشت چرخ كرده رو برداشتم ، يك كم روغن توي مايتابه ( اصلش ماهي تابه است؟) ريختم ، شعله گاز رو كم كردم و شروع كردم به هم زدن گوشت تا گرد وگلوله نشه . نيم ساعت همينطور هم ميزدم بعد كه احساس كردم كه ديگه كافيشه، پيازداغ از قبل آماده شده رو با گوشت قاطي كردم و همينطور كه هم ميزدم، يواش يواش هم آب گوجه فرنگي ميريختم توي قابلمه . همزمان هم يك عدد قابلمه بزرگتر رو آب كردم و گذاشتم كه بجوشه تا ماكاراني رو بريزم توش و همينطور كه توي آشپزخونه مي پلكيدم، براي كنتورخودمون هم يه شعرساختم كه حالا بعد اينكه كامل شد براتون مي نويسم .وقتي كه به نظرم اومد كه مايه ي ماكاراني حسابي آماده شده ، دور از چشم بعضيا يه قاشق ازش چشيدم نه نمك داشت ، نه مزه داشت نه هيچي . يه خورده نمك زدم، يه كم كمتر فلفل و پودر سير ، نميدونستم كه ديگه چي بايد اضافه كنم . ياز همِش زدم كه خوب اين اضافات بره تو جونش . ديگه اونقدر به نظر خودم خوشمزه شده بود كه نگو .
حدود ساعت 1.5 بود كه همه چي حاضر و آماده شده بود . ديگه حسابي يه اينترنت مي چسبيد.(اگه يه سيگار هم بهش اضافه كني كه ديگه معركه است) گفتم كه تا 2.5كه بايد برم دنبال سلوي پاي اينترنت ميشينم.
ساعت 2.5 رفتم دنبال سلوي ، اومديم ناهار خورديم . بعد سيگار بعد ناهار و چك ميل كردن و خواب بعداز ظهر. ساعت 6 كه از خواب بيدار شدم ، با سلوي خانم رفتيم دوتايي خريد كنيم . سلوي ميخواست براي خودش مانتو و كفش بخره . البته با پول خودش . گفت كه عليرضا كل پولام 104000تومنه ميتونم باهاش يه مانتو بخرم ويه كفش. منم گفتم باشه پاشو بريم .رفتيم خيابون روزولت . اونجا هر چي گشتيم ، مورد پسند واقع نشد كه نشد . آخرش هم قرار شد يه روز ديگه بريم يه سرخه .
خلاصه اين بود روز امروز ما . الان كه داشتم يه دور قبل از فرستادن ميخوندمش ، وسطاش كه رسيدم، حوصله ام سر رفت ، اگه مال شما هم همينطور بود، همين الان يه پيغام برام بذارين كه فردا چه جوري بايد بنويسم . درضمن اگه در درست كردن ماكاراني هم من اشتباهي كرده بودم يا شما يه نظرتون چيزي رو كم و زياد كرده بودم ، بازم برام بنويسين . علي الخصوص خانم والده
خب ديگه عرضي نيست تا فردا .
راستي (1) فردامن از صبح تا عصر دانشگام . پدر ميره دنبال سلوي و وقتي كه من ميام ، اونم ميره سركارش. ناهار هم احتمالا" همين امشب يه چيزي درست ميكنم .
راستي(2) سلوي گفت كه مايه ي ماكارانيش خوبه فقط يه خورده آبش كم بوده . لابد يا آب كم ريخته بودم يا گذاشته بودم زياد بخار كنه . نميدونم .
.

No comments:

Post a Comment