2002/12/27

وقايع اتفاقيه في احوالات حاجاقا
ماداميكه والده ي مكرمه اندر بلاد اجنبيه شرف حضور دارند(روز جمعه)
روز مريضي

ديروز صبح كه بيدار شدم، گلوم خيلي درد ميكرد. سريع رفتم آب نمك قرقره كردم تا حالش خوب شه. ولي مثل اينكه طرف خيلي قويتر از من بود و به هيچ صراطي مستقيم نبود. توي شركت هم دوسه بار آب نمك قرقره كردم. تا شب ساعت 7-8 كه اومدم خونه، سرفه هاي بدي ميكردم، گفتم كه لابد گلوهه چرك كرده. پدرم گلوم رو ديد و گفت كه نه چيز مهمي نيست. يه خورده بيشتر آب نمك قرقره كن، فردا صبح خوب ميشي. خلاصه امروز صبح ساعت 11 بود كه از خواب بيدار شدم، حالم خيلي بد تر بود. نشستم پشت اينترنت و يك كمي كارام رو كردم بعد ديدم كه اين تو بميري ، از او تو بميريا نيست. رفتم يك پارچ آب نمك درست كردم، همشو قرقره كردم. بعدشم به سلوي گفتم كه خانم من رفتم بخوابم.ساعت 1.5 بود كه از خواب بيدار شدم. گلوم بهتر بود ولي تب كرده بودم. يه خورده سوپي رو كه ديروز درست كرده بودم خوردم، بعد دوباره رفتم بخوابم. تا الان كه ساعت 5 . خلاصه ما امروز مريضيم.

No comments:

Post a Comment