2002/12/31

سلام
ديروز كه تعطيلي بود، روز عجيب غريبي بود. ميخواستم كه خير سرم استراحت كنم، ولي مگه شد؟ از همون اول صبح host مون خراب شد و تا آخراي شب هم درست نشد. فقط ببينين حال من رو كه چه كشيدم.
بعد رفتم بيرون كه مثلا يكي دو ساعته برگردم، يك دو ساعت شد 5ساعت من نميدونم، ملت روز تعطيلي نميخوان توي خونشون استراحت كنن؟ البته علت دير كردنم، فقط ترافيك نبود ولي خب ترافيك روي اعصاب من به شدت تاثيرگذاره.
وقتي هم اومدم خونه، پدرم گفت كه آدم مريض هيچ وقت اين كار رو باخودش نميكنه، ببينم دم امتحانات ميتوني يه كاري كني كه باز به حذف بكشوني يا نه
به طور كلي ديروز كه تعطيل بود به بطالت گذشت حالا نگين او اَ حاجاقا چه اكتيو ، از صبح رفته بيرون تازه ميگه به بطالت گذشت. من اگر يه كاري رو كه ازقبل دوست دارم انجام بدم يا وقتي دادم، فكركنم كه دوستش داشتم، انجام ندم، ميگم كه به بطالت گذشت( شما از اين جمله ي من چيزي فهميدين؟ ) مثلا ديروز اولا ميخواستم فقط استراحت كنم كه نشد. ثانيا كارهايي رو هم كه كردم، بعضياشو خيلي دوست داشتم( مثل اينكه يكي از كساني كه بهم بدهكار بود تموم پولشو بهم داد و من هم سريع رفتم گذاشتم كف دست يكي از كساني كه من بهش بدهكاربودم) ولي بيشتر كاراشو نه ،‌حوصله ام سر رفت . اينكه هي كلاج بگير، هي ترمز كن . و چون وزن مخصوص كارايي كه حوصله ام رو سر ميبُرد بيشتر بود، گفتم كه به بطالت گذشت.

متاسفانه بايد بگم كه به احتمال خيلي زياد تا دهه ي اول بهمن ماه من زياد اين طرفا پيدام نميشه چون از 10 روز ديگه امتحاناتم شروع ميشه و من هم مجبورم كه درس بخونم، درواقع محكومم كه درس بخونم.
توي همين يك جمله بالا چند تا نكته هست كه بايد خدمت شما عرض كنم:
اول اينكه ، اين كه گفتم متاسفانه ، از جانب شما نبود كه مثلا بگين حيف حاجاقا ديگه نمينويسه و . . . ( هر چند كه شايد اين حرف رو هم بزنين كه در اين صورت من خيلي خوش خوشانم ميشه و اونوقت كلي با خودم حرف ميزنم كه ديدي حاجاقا ملت چه تحويلت گرفتن؟ حال كن !!) آره داشتم ميگفتم كه اين متاسفانه رو بيشتر از طرف خودم نوشتم چون واقعا به اينجا نيومدن، نخوندن و ننوشتن، براي من مثل نفس نيست ولي خب به چيزي تو همين مايه هاست !! دقيقا" مثل اين ميمونه كه به يه آدم خيلي خيلي خيلي گرسنه بگين كه بيا اين جا رو بكَن ، بنايي كن و بعد هي از جلوش ملت پلو خورش رد كنن و غذا هاي چرب چيلي و . . . خلاصه اينكه آقا برامون سخته ديگه وبگير مطلبو .
نكته ي دوم اينكه نوشتم به احتمال خيلي زياد نميتونم بيام. اينكه نوشتم احتمالا" ، به خاطر اين بود كه روال اين 7ساله گذاشته( يا 8 سال؟ ) نشون داده كه وقتي كه من امتحان دارم، بيشتر پاي كامپيوتر ميشينم تا اوقات ديگه. حالا شايد اينويزيبل باشم يا يه قول يكي از بانوان محترمه ي جارچي از پشت پرده ماجراها رو دنبال كنم ولي به هر حال مدت بيشتري پاي پي سي هستم ولي امسال از شما چه پنهون كه اين تو بميري ديگه اون تو بميري نيست اگه قرار باشه باز مشروط بشم و . . . . ديگه از دانشگاه ملي سابق، ميشم اخراجي لاحق (به اين ميگن حقوقي حرف زدنا )
نكته يعدي اينكه نوشتم در واقع محكومم به درس خوندن و دليلش هم اينكه راتشو بخواين ديگه خسته شدم . بابا همه هم سن و سالاي من الان دارن براي خودشون حال ميكنن اونوقت من مثل اين بچه دبيرستاني ها امتحان دارم، درس دارم و غيره. خلاصه اينكه اگه اين محكوميت در تمام كردن اين دانشگاه و گرفتن اين مدرك ليسانس حقوق از يك دانشگاه معتبر از عهد بوق، نبود، عمرا"
پس خانمها و آقاها . اگه تا مدت كوتاه يكماه ديگه خبري از من نشنيدين، ضمن اينكه توي مدت حلالم ميكنيد( يعني بايد بكنيد زوريه ) از صميم قلب هم برام دعا كنيد( يعني متونيد كه دعا كنيد ميخواين هم نكنيد) تا من قبول شم اين ترم رو . به يكي ميگن بگو انِف . نميگه . ميگن بگو انِف . نميگه . ميگن چرا نميگي ؟ ميگه كه آخه اگه بگم بايد تا ي همه رو بگم . حالا قضيه دعا كردن شما هم مثل همينه اگه دعا كنين كه قبول بشم، و من هم قبول بشم ، تا يه 2سال ديگه آخر هرترم كارتون ميشه دعاكردن واسه من خلاصه اينكه وبلاگ خونا دعا كنين // حاجي پاس كاري كنه ( يعني واحداش پاس شه )

No comments:

Post a Comment